داستان آمدن شطرنج به ایران و اختراع بازی "نرد" به روایت شاهنامه:
چنین آگھی یافت شاه جھان ز گفتار بیدار کارآگھان
که آمد فرستادۀ شاه ھند ابا پیل و چتر و سواران سند
شتروار بارست با او ھزار ھمی راه جوید بر شھریار
فرستادۀ "رایِ" هند هدایا را به دربار آورده و بار شترها را باز کرد
سر بار بگشاد در بارگاه بیاورد یک سر ھمه نزد شاه
فراوان به بار اندرون سیم و زر چه از مشک و عنبر چه از عود تر
ز یاقوت والماس وز تیغ ھند ھمه تیغ ھندی سراسر پرند
ز چیزی که خیزد ز قنوج و رای زده دست و پای آوریده به جای
فرستاده پیام "رای" را که در کاغذی از حریر نوشته شده قرائت کرد.
بیاورد پس نامه ای بر پرند نبشته به نوشین روان" رای" ھند(پرند= حریر)
"رای" در نامه به انوشیروان نوشته بود که ما شطرنج به شما فرستادیم اگر شما بتوانید به راز آن پی ببرید ما فرمانبردار شما خواهیم بود و علاوه بر این هدایا، سالانه باج خواهیم داد
بیاورد پیغام ھندی ز"رای " که تا چرخ باشد تو بادی به جای
کسی کو بدانش برد رنج بیش بفرمای تا تخت شطرنج پیش
نھند و ز ھر گونه رای آورند که این نغز بازی به جای آورند
بدانند ھرمھره ای را به نام که گویند پس خانۀ او کدام
پیاده بدانند و پیل و سپاه رخ واسب و رفتار فرزین و شاه
گراین نغز بازی به جای آورند درین کار پاکیزه رای آورند
ھمان باژ و ساوی که فرمود شاه به خوبی فرستم بران بارگاه (ساو= خراج)
اما اگر نتوانید به راز آن پی ببرید نه تنها باج نخواهیم داد بلکه برعکس، ایرانیان باید باج بدهند.
وگر نامداران ایران گروه ازین دانش آیند یک سر ستوه
چو با دانش ما ندارند تاو نخواھند زین بوم و بر باژ و ساو
ھمان باژ باید پذیرفت نیز که دانش به از نامبردار چیز
انوشیروان و بزرگانی که در مجلس بودند از دیدن شطرنج و رموز آن در حیرت ماندند و برای کشف رموز آن هفت روز مهلت خواستند تا در روز هشتم پاسخ بدهند.
بدو گفت یک ھفته ما را زمان ببازیم ھشتم به روشن روان
انوشیروان تمام موبدان و دانایان را جمع کرد و از آنها خواست که رموز شطرنج را بیابند. چند روز دانایان در این مورد فکر کردند و راه به جایی نبردند. پادشاه از این موضوع بسیار دلگیر بود.
یکی خرم ایوان بپرداختند فرستاده را پایگه ساختند
رد وموبدان نماینده راه برفتند یک سر به نزدیک شاه (رد= دانشمند دینی)
نھادند پس تخت شطرنج پیش نگه کرد ھریک ز اندازه بیش
بجستند و ھر گونه ای ساختند ز ھر دست یک بارش انداختند
یکی گفت وپرسید و دیگر شنید نیاورد کس راه بازی پدید
تا اینکه در روز هفتم بوذرجمهر که مردی بسیار دانا بود پیش پادشاه آمده و گفت که من می توانم راز شطرنج را پیدا کنم. شاه از این خبر خوشحال شد.
برفتند یکسر پرآژنگ چھر بیامد برشاه بوزرجمھر(آژنگ=چین صورت در هنگام خشم)
ورا زان سخن نیک ناکام دید به آغاز آن رنج فرجام دید
به کسری چنین گفت کای پادشا جھاندار و بیدار و فرمانروا
من این نغز بازی به جای آورم خرد را بدین رھنمای آورم
شاه به بوذر جمهر گفت که این کار از دست تو ساخته است و تلاش کن که جوابی بیابی و الا شاه قنوج فکر می کند که ما در ایران مرد دانایی نداریم و این کار برای دانشمندان ما شکست بزرگی است.
بدو گفت شاه این سخن کارتست که روشن روان بادی وتندرست
کنون رای قنوج گوید که شاه ندارد یکی مرد جوینده راه (قنوج= ایالتی در هند)
شکست بزرگ است بر موبدان به در گاه و بر گاه و بر بخردان
بوذرجمهر یک روز اندیشه کرد و بالاخره راز را کشف کرد.
به یک روز و یک شب چو بازیش یافت از ایوان سوی شاه ایران شتافت
او پیش شاه آمد و گفت من راز این بازی را پیدا کردم و ان راز این است که شطرنج، نمایش یک میدان جنگ است.
بدو گفت کای شاه پیروزبخت نگه کردم این مھره و مشک و تخت
به خوبی ھمه بازی آمد به جای به بخت بلند جھان کدخدای
فرستادۀ شاه را پیش خواه کسی را که دارند ما را نگاه
شھنشاه باید که بیند نخست یکی رزمگاھست گویی درست
او از شاه خواست تا همه بزرگان را به میدانی دعوت کند. وقتی همه بزرگان جمع شدند بوذرجمهر در قلب میدان برای شاه جای داد و در دو طرف میدان سربازان نیزه دار را گماشت در پشت سر آن ها در هر دوطرف دو اسب و دو پیل و دو رخ تعبیه نمود و وزیر را نیز در کنار شاه جای داد.
بیاراست دانا یکی رزمگاه به قلب اندرون ساخته جای شاه
چپ و راست صف برکشیده سوار پیاده به پیش اندرون نیزه دار
ھشیوار دستور در پیش شاه به رزم اندرونشنماینده راه
مبارز که اسب افگند بر دو روی به دست چپش پیل پرخاشجوی
وزو برتر اسبان جنگی به پای بدان تاکه آید به بالای رای
چو بوزرجمھر آن سپه را براند ھمه انجمن درشگفتی بماند
سپس از شاه خواست که فرستادۀ "رای" هند را بیاورد. فرستادۀ "رای" وقتی این آرایش را دید به حیرت فرو رفت که بوذرجمهر با وجود اینکه قبلاً شطرنج را ندیده بود چگونه به راز آن پی برد. او اقرار کرد در جهان کسی نمی تواند همتای بوذرجمهر باشد.
غمی شد فرستادۀ ھند سخت بماند اندر آن کار ھشیار بخت
شگفت اندرو مرد جادو بماند دلش را به اندیشه اندر نشاند
که این تخت شطرنج ھرگز ندید نه از کاردانان ھندی شنید
چگونه فراز آمدش رای این به گیتی نگیرد کسی جای این
بوذرجمهر اندیشید که او هم بازی دیگری طراحی کند که همسنگ بازی شطرنج باشد بنابراین بازی "نرد" را طراحی نمود. فردوسی در ابیات زیر سازوکار بازی نرد را مطابق طراحی بوذرجمهر توضیح می دهد.
بشد مرد دانا به آرام خویش یکی تخت و پرگار بنھاد پیش
به شطرنج و اندیشۀ ھندوان نگه کرد و بفزود رنج روان
خرد بادل روشن انباز کرد به اندیشه بنھاد برتخت نرد
دومھره بفرمود کردن ز عاج ھمه پیکر عاج ھمرنگ ساج
یکی رزمگه ساخت شطرنج وار دو رویه برآراسته کارزار
دولشکر ببخشید بر ھشت بھر ھمه رزمجویان گیرنده شھر
زمین وار لشکر گھی چارسوی دوشاه گرانمایه و نیک خوی
کم و بیش دارند ھر دو به ھم یکی از دگر برنگیرد ستم
به فرمان ایشان سپاه از دو روی به تندی بیاراسته جنگجوی
یکی را چوتنھا بگیرد دو تن ز لشکر برین یک تن آید شکن
به ھرجای پیش وپس اندر سپاه گرازان دو شاه اندران رزمگاه
ھمی این بران آن برین برگذشت گھی رزم کوه و گھی رزم دشت
برین گونه تا بر که بودی شکن شدندی دو شاه و سپاه انجمن
بدین سان که گفتم بیاراست "نرد" برشاه شد یک به یک یاد کرد
شاه ایران در پاسخ هدایای پادشاه هند دو هزار بار شتر فراهم کرد و توسط بوذرجمهر به "رای" هند فرستاد و نامه ای در کاغذ حریر نوشت و علاوه برآن "نرد" را که بوذرجمهر طراحی نموده بود همراه کاروان فرستاد و از او خواست "برهمن" های هند راز این بازی را کشف کنند. "رای" اول از فرستادۀ خود داستان را پرسید. او تمام آنچه که در ایران گذشته بود و همچنین کشف راز شطرنج توسط بوذرجمهر را توضیح داد. سپس بوذرجمهر نامۀ شاه ایران را که درکاغذی از حریر نوشته شده بود قرائت کرد و هدایای شاه ایران را به "رای" تحویل داد و سپس گفت شما هم باید راز "نرد" را کشف کنید و اگر نتوانستید به اندازۀ باری که آورده ایم باید به بار ما اضافه کنید و بر گردانید.
کنون آمد این موبد ھوشمند به قنوج نزدیک رای بلند
شتروار بار گران دو ھزار پسندیده بار از در شھریار
نھادیم برجای شطرنج نرد کنون تا به بازی که آرد نبرد
برھمن فرا وان بُوَد پاکرای که این بازی آرد به دانش به جای
به چیزی که دید این فرستاده رنج فرستد ھمه رای ھندی به گنج
ورایدون کجا رای با راھنمای بکوشند بازی نیاید به جای
شتروار باید که ھم زین شمار به پیمان کند رای قنوج بار
کند بار ھمراه با بار ما چنین است پیمان و بازار ما
"رای" برای پاسخ دادن هفت روز مهلت خواست و از برهمن و دانایان خواست که در این مورد بیندیشند
زمان خواست پس نامور ھفت روز برفت آنک بودند دانش فروز
به کشور ز پیران شایسته مرد یکی انجمن کرد و بنھاد نرد
به یک ھفته آن کس که بد تیزویر ازان نامداران برنا و پیر (تیزویر= تیزهوش)
ھمی بازجستند بازی نرد به رشک و برای وبه ننگ و نبرد
آنها تا روز هشتم فکر کردند و نتوانستند به رموز "نرد" پی ببرند
به ھشتم چنین گفت موبد به " رای" که این را نداند کسی سر زپای
روز نهم جمع شدند و عجز خود را بیان کرده و مهلت بیشتری خواستند ولی بوذرجمهر جواب داد که اگر ما بیشتر از این بمانیم شاه ایران دلتنگ می شود.
بیامد نھم روز بوزرجمھر پر از آرزو دل پرآژنگ چھر
که کسری نفرمود ما را درنگ نباید که گردد دل شاه تنگ
بشد موبدان را ازان دل دژم روان پر زغم ابروان پر زخم
بوذرجمهر خودش رموز "نرد" را گفت و هندوان از دانایی او در شگفت مانده و به دانش او آفرین گفتند.
چو آن دید بنشست بوزرجمھر ھمه موبدان برگشادند چھر
بگسترد پیش اندرون تخت نرد ھمه گردش مھرھا یاد کرد
سپھدار بنمود و جنگ سپاه ھم آرایش رزم و فرمان شاه
ازو خیره شد رای با رایزن ز کشور بسی نامدار انجمن
ھمه مھتران آفرین خواندند ورا موبد پاک دین خواندند
ز ھر دانشی زو بپرسید رای ھمه پاسخ آمد یکایک به جای
خروشی برآمد ز دانندگان ز دانش پژوھان وخوانندگان
که اینت سخنگوی داننده مرد نه از بھر شطرنج و بازی نرد
و او را با هدایای بسیار در دوهزار بار شتر و با پرداخت باج یک ساله و نامه به ایران روانه کردند.
بیاورد زان پس شتر دو ھزار ھمه گنج قنوح کردند بار
ز عود و ز عنبر ز کافور و زر ھمه جامه وجام پیکر گھر
ابا باژ یک ساله از پیشگاه فرستاد یک سر به درگاه شاه (باژ=باج)
بدینسان بازی نرد توسط بوذرجمهر اختراع شد که آن نیز در واقع نمایشی از مبارزه دو سپاه است.
دکتر حسن امین لو
25/12/1392
زنده نگه داشتن یاد ایام،افراد و مکان هایی که باخاطرات ما عجین شده است نه تنها از حلاوت خاصی برخوردار است بلکه پاسداری از آنها و ظیفه ایست که هر کس در حد توانایی خود ملزم به انجام آن است. من در وایقان –آبادی ای از توابع شهرستان شبستر-در سال 1323 متولد شده ام . روز های زیبایی از زندگیم را در آنجا گذرانده ام.خاطراتی که بعضا منحصر به فرد نیز میباشند برای من در آن ایام شکل گرفته که فرصت را مغتنم شمرده و ضمن معرفی این آبادی برای خوانندگان ، تعدادی از آنها را نیز مختصرا بیان خواهم کرد.