از شمار دوچشم یک تن کم             از شمار خرد هزاران بیش


درگذشت استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی برای اهل ادب و فرهنگ کشورمان ضایعه بزرگی بود. من نیز به نوبه خودم این ضایعه را به جمیع بازماندگان این دانشمند فرهیخته و اصحاب تاریخ و فرهنگ تسلیت می گویم. غزل زیر را که ایشان در یادبود صبا سرده اند گویی ترجمانی از وصف حال خود ایشان است.

یاد آن شب که صبا بر ســر ما گل می‌ریخت     بر ســــر ما ز در و بــــام و هوا گل می‌ریخت

ســـــر به دامـــان منت بود و زِ شــــاخ بادام    بر رخ چـــون گلــت آرام صبا گل می‌ریخت

خاطرت هست آن شب همه شب تا دم صبح   گل جدا، شــــاخه جدا، باد جدا گل می‌ریخت

نســـترن خم شــــــده، لعل تو نـوازش می‌داد   خضـــر گویـــی به لب آب بقا گل می‌ریخت

زلف تو غرقه به گــل بود و هر آنگاه که من   می‌زدم دسـت بدان زلف دو تا گل می‌ریخت

تو فـــرو دوختـــــه دیده به مه و باد صبـــــا    چون عروس چمنت بر سر و پا گل می‌ریخت

گیتـــی آن شب اگر از شـــادی ما شاد نبود    راستی تا ســحر از شاخه چرا گل می‌ریخت؟

شادی عشـــــرت ما باغ گل افشان شده بود    که به پــای تو و من از همه جا گل می‌ریخت.

اولین باری که من استاد دکتر باستانی پاریزی را دیدم سال 1348 بود. در آن سال همایشی در دانشگاه تبریز به مناسبت بزرگداشت وزیر دانشمند ایلخانیان، خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی برگزار گردیده بود. من دانشجوی سال سوم رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز بودم. در این همایش تعدادی از اساتید تاریخ و ادبیات دانشگاه تهران از جمله مرحوم استاد محیط طباطبایی از مورخین بنام ، مرحوم استاد دکترایرج افشار متوفی در سال 1389، مرحوم استاد مجتبی مینوی، استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی و تعداد کثیری از اساتید دانشگاه تبریز ازجمله استاد قاضی، استاد ترجانی زاده ، استاد دکتر منوچهر مرتضوی متوفی در سال 1389 و تعدادی از خاورشناسان حضور داشتند

بعد از آن دیگر توفیق دیدار حضوری نداشتم الا اینکه گاهی مقالات ایشان را که در روزنامه اطلاعات چاپ می شد می خواندم. حدود پنج سال پیش بود دوست عزیزم جناب آقای احمد اشرفی زاده فرمودند جلسه ای به صورت دوره ای و ماهانه در منزل دوستانی که بیشتر از اساتید و دبیران فیزیک می باشند، برگزار می گردد و گفتند در این جلسات استاد دکتر باستانی پاریزی و استاد دکتر سلیم نیساری نیز شرکت می کنند. ایشان مرحمت فرموده و از من دعوت نمودند در جلسه ای که بدین مناسبت در منزل ایشان خواهد بود شرکت کنم. لازم می دانم  از آقای اشرفی زاده که این توفیق را برایم فراهم نمودند تشکر نمایم.  بعد از جلسه مزبور من نیز به این جمع پیوستم. در این جلسات که به صورت جلسات دوستانه و بدون هیچگونه تکلف، تشریفات و بدون دستور از پیش تعیین شده تشکیل می گردید هر کدام از حضار مطالبی را مطرح می فرمودند که بسیار قابل استفاده بود. همه اعضای جلسه مشتاق بودند که از صحبت های  مرحوم دکتر باستانی پاریزی استفاده نمایند. ایشان به مناسبت حضور ذهن بسیار بالا واطلاعات وسیع که در زمینه های تاریخی داشتند، با زبان شیرین و شیوای خود همه را مجذوب و شیفته سخنان خود می نمودند. من کمتر کسی را سراغ دارم که حافظه وقادی مانند ایشان داشته باشد. با وجود کهولت سن صحنه های تاریخی را بسیار دقیق توصیف و تحلیل می نمودند و اسامی اشخاص مربوط به هر واقعۀ تاریخی را ذکر می کردند یا اگر شعری به مناسبت آن واقعه بود می خواندند. مسلماً در جلسات بعدی جای ایشان خالی و برای دوستان ناگوار خواهد بود ولی باید این واقعیت را همه بپذیریم که همه ما رفتنی هستیم خوشا به حال کسانی که خوشنام زیستند و آثار ماندگار و نام نیک از خود به یادگار گذاشتند.

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست    هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

             صحنه پیوسته به جاست             خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد!