سخنرانی شاپور میرزایی وایقان فرزند مرحوم اروجعلی در جلسه شعرو ادب مجتمع فرهنگی اسلامی وایقانیها
چهارشنبه 29 مهر ماه 94 و هشتم ماه محرم
بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم

السلام علیک یا أباعبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین وعلى علی بن الحسین وعلى أولاد الحسین وعلى أصحاب الحسین.
سال شصت هجری قمری است و موسم حج است خیل عظیم زائرین بیت الحرام در حال طواف کعبه هستند .
به نا گاه از بین جمعیت شخصی طواف را نیمه کاره رها کرده و خارج میشود .
سرور آزادگان جهان حسین بن علی )ع( مناسک حج را نیمه کاره رها کرده و به همراه خانواده و اصحاب خود به سرزمین نینوا راهی میشوند.
شریح قاضی ، قاضی القضات حکومت یزید حکم به خروج از دین برای نوه رسول الله داده است( عجبا !!).
زیرا ابا عبدالله ( ع)  از بیعت با خلیفه وقت سر باز زده است .
یزید ابن معاویه لشگری به فرماندهی حر بن یزید بن ریاحی به سوی نینوا گسیل داشته تا راه را بر امام و یارانش ببندد .
حر با اینکه مأمور حکومت بود تا امام حسین (ع ) را مجبور بیعت با خلیفه نماید ولی از طرفی دوستدار اهل بیت ( ع )نیز بود .
در شب نهم محرم الحرام (تاسوعا ) امام حسین ( ع ) برای اصحاب وفادارش خطابه میخوانند و ماندن و جنگیدن با سپاه یزید را به اختیار میگذارند با ندای هل من ناصراً ینصرنی؟(آیا کسی هست مرا یاری کند ؟)
و برای اینکه کسی در رودربایستی هم نماند ، روشنایی خیمه را خاموش میکنند تا در تاریکی، هر کسی خواست خارج شود .
چرا که قد تبین الرشد من الغی( راه تکامل از گمراهی روشن است )
و سپس رو به افراد باقیمانده کرده و میفرمایند : شما وفادارترین و بهترین یار و اصحاب در تاریخ هستید . امشب شهادتنامه عشاق امضاء میشود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا میشود
و اینک صبح روز عاشوراست ، حر که مأموریت خطیری بر عهده داشت و از نظر روحی در برزخ انتخاب بود ، آزادگی یا اسارت ، ادامه عمر دنیوی و سپهسالاری لشگر بودن یا پاداش اخروی و پیوستن به امام حسین ) ع (، سرانجام انتخاب درست خود را انجام میدهد و با پیوستن به اردوگاه امام ، در مقابل سپاهی که خود آورده بود می ایستد .
جنگ و کارزار شروع میشود و حر شهید میشود و امام بر بالای سرش میرود و میفرماید : براستی که مادرت نام نیکو بر تو گذارد،
حر = آزاده
یاران و انصار امام یکی یکی شهید میشوند و پس از شهادت هر عزیزی حضرت زینب )س( از خیمه بیرون میآید و برای ابراز همدردی با برادر، عکس العملی نشان میدهد. و جالب اینجاست که وقتی دو پسر خودش شهید میشودند از خیمه اصلا" بیرون نمیآید تا خدای نا کرده باعث شرمساری برادر نشود .
رشادتها و شجاعتها و فداکاریها ادامه دارد و اوج فداکاریها، اقدام علمدار کربلا، قمر بنی هاشم ، حضرت ابوالفضل العباس(ع)می باشد که برای رفع تشنگی زنان و کودکان، به سمت برکه علقمه رفته است . پس از پر کردن مشکهای آب، دو دست خود را پرآب میکند تا بنوشد ولی وقتی یاد تشنگان میافتد دستها را خالی میکند و آب
را نمی نوشد ( ادبووه قربان یا اباالفضل = قربان ادبت یا اباالفضل) .
هجوم اشقیا با زدن تیرهای بسیار به بدن حضرت ابوالفضل)ع( همراه است و وقتی دست راست حضرت را قطع میکنند، مشکها را با دست چپ برمیدارند و هنگامیکه دست چپ حضرت را نیز قطع میکنند ، بند مشکها را به دندان میگیرند . نهایتاً این اسوه ارادت به برادر و دین خدا و مظهر صلابت و پایداری و فداکاری را به شکل فجیعی به شهادت میرسانند .

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند                      روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن مهراس                  مردار بود هر آنکه او را نکشند

به اعتقاد بنده حقیر حضرت ابوالفضل(ع) سمبل عینی این بیت شهر است .

سر که نه در راه عزیزان رود بار گرانیست کشیدن به دوش

و چه نیکو مجسم کرده شاعر شیعی که :

دست عباس به خون خواهی آب آمده است                      آتش معرکه بر پاست، بیا تا برویم
کاش و ای کاش که دنیای عطش می فهمید                         آب مهریه ی زهراست، بیا تا برویم

در صحنه ای دیگر موقعی که حرمله تیر سه شعبه را به گلوی علی اصغر طفل شش ماهه امام میزند و امام خون فرزند را به آسمان می پاشد و میفرماید :
ان الله شاء ان یراک قتیلا = بدرستیکه خدا خواست تا ترا کشته ببیند( همانند خوابی که دیده بودند ).
و همچنان در صحنه دیگر هنگامی که حضرت علی اکبر زخم خورده، طلب آب میکند . امام زبانش را به زبان فرزند میزند این عمل امام چند تعبیر دارد:
اول = بدینوسیله رفع تشنگی فرزند نماید .
دوم = با این حرکت امام اظهار مینماید که فرزندم زبان و کام من نیز خشک است .
و سوم به قول بعضی علماء: چون حضرت علی اکبر جانشین پدر در امامت بود انتقال علم امامت شده است .
و حالا در پایان پیکار حق و باطل، هنگامیکه سپاه کفر به سوی خیمه ها هجوم میبرند و خیمه ها را آتش میزنند . حضرت امام
حسین ( ع ) خطاب به آنها فریاد بر میآورند :
ویلکم یا شیعة آل أبی سفیان ، إن لم یکن لکم دین ، وکنتم لا تخافون یوم المعاد ، فکونوا أحراراً فی دنیاکم
وای بر شما ای پیروان آل ابو سفیان:اگر دین ندارید و از فردای قیامت پروایی ندارید لااقل در زندگی خود آزاده مرد باشید . و در آخر هم میفرمایند :
ان کان دین محمد لم یستقم الا به قتلی فیاسیوف خذینی
اگر دین جدم محمد)ص( جز به کشته شدن من پایدار نمی ماند پس ای شمشیرها مرا در خود برگیرید .
و انسانی که روحش بزرگ و متعالی شد ، قفس تنگ تنش دیگر محبوس کننده آن نمیتواند باشد . بایستی قفس تن شکسته شود چون دیگر یارای مقاومت روح عظیم حسین(ع) را ندارد .

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک                دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

و این چنین اصلی ترین ستون سپاه را فجیعانه به شهادت میرسانند و بر بدن مبارکش اسب میرانند و از پشت گردن، سرش را می برند. یا ذبیح القفا
و باز هم به اعتقاد این بنده گنهکار ، سمبل و مصداق عینی این شعر، حضرت سیدالشهدا هستند .

آنکس که ترا شناخت جان را چه کند                   فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی                 دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

و در انتهای پیکار، زنان و کودکان و بازماندگان را به اسارت میگیرند و راهی کوفه و شام میکنند . یا صاحب صبر
و اما درسهایی که مکتب عاشورا به ما میدهد :
علاوه بر تمام رشادتها و شجاعتها و فداکاریها و از خود گذشتن ها و جنگ در راه خدا و پیکار برای رضای خدا ، دو درس بزرگ نیز در کلام خود حضرت سیدالشهدا ) ع ( نهفته است .
اول = ان الحیات عقیدة و جهاد : بدرستیکه زندگی عقیده است و جنگ در راه عقیده
دوم = هیهات من الذله : زیر بار زور و ذلت نرفتن است .
ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة = به حق حسین کلید هدایت است و کشتی نجات .
و مصیبت و غم و درد این اسوه حسنه را پیروان واقعی و صدیقش با چیز دیگری جایگزین نخواهند کرد . چرا که هر روزمان عاشوراست و هرزمینمان کربلا (کل یوم عاشورا کل ارض کربلا )

من درد ترا ز دست آسان ندهم              دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم                    کاندرد به صد هزار درمان ندهم

و تو ای برادر و خواهر مسلمانم و تو ای عزادار حسین(ع) اگر شور حسین را در دل داشته باشیم ولی شناخت حسین را در سر نداشته باشیم، از تشخیص اقدام و اهداف ابی عبد الله دور خواهیم ماند .
و همین قدر کافیست این نکته را بدانیم که ، اولین مجلس عزای حسین(ع) را برای فریب مردم ، یزید در دربارش به پا کرد (به هوش باشیم

گر مرد رهی میان خون باید رفت                   وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به ره در نه و هیچ مپرس                      خود راه بگویدت که چون باید رفت

و کلام آخر اینکه :
سر نیزه به دل نشود حاکم، آهی شکند کمر ظالم
و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ و صلی الله علی محمد و آل محمد