ادامه قناتها(قسمت سوم)
هر یک از قناتها متعلق به تعدادی از افراد بود. تقسیم بندی قنات ها نیز به این صورت بود که هر قناتی یک دوره تناوبی داشت که به آن گردش می گفتند گردش بعضی از قناتها 14 بعضی 16 و برخی 21 شبانه روز بود. هر شبانه روز به بیست قسمت تقسیم می گردید که به آن در زبان ترکی "آرپا" می گفتند . هر آرپا معادل 72 دقیقه بود. در موقع نوشتن "قَباله" ( سند ) معادل عربی آرپا یعنی شعیر نوشته می شد. آرپا به معنای جو است ولی در این مورد نیز به عنوان مقیاس اندازه گیری بکار می رفت. هر ده آرپا معادل یک "هنگام" و بیست "آرپا" معادل یک شبانه روز می گردید. شروع هر شبانه روز از اذان مغرب یعنی حدود 18 دقیقه بعد از غروب آفتاب بود. اذان مغرب را "دسته" می گفتند. هرکسی هر سهمی از آب قنات را تملک داشت می دانست در چه روزی و چه ساعتی از شبانه روز سهم اوست.
بعضی از ایام سال نیز به مناسبت هایی یک شبانه روز احسان می کردند و آب آن شبانه روز را در اختیار کسانی که سهمی در آب قنات نداشتند، می گذاشتند. به این اقدام که کار خداپسندانه ای هم بود در زبان ترکی "اَرضُوو" (Arzow) می گفتند. وجه تسمیه ان را نمی دانم فقط می دانم که "اوو" تحریف شدۀ آب فارسی است. شاید املای صحیح "اَرزوو" باشد که در این صورت می توانیم به معنای آب با ارزش معنا کنیم که با نفس عمل خیر مناسبت بیشتری دارد. در روز عاشورا آب اکثر قناتها به "ارضوو" اختصاص می یافت.
آب قناتها در سراسر سال جاری بود. فقط در بعضی از ایام تکه کلوخ بزرگ از سقف تونل های قنات کنده می شد و روی مجرای زیرزمینی قنات می افتاد که به آن کلوخ اصطلاحاً "سال" می گفتند. موقع افتادن سال آب قنات قطع می شد. یک اقدام فوری در این مورد برای برطرف کردن این مانع لازم بود. بنابراین به فوریت مقنی را خبر می داند که مشکل را حل کند.
آب قنات که از مظهر قنات بیرون می آمد و به سطح زمین می رسید. در نهری جریان می یافت. این نهر ها اگر در داخل آبادی بودند مالک خاصی نداشتند و به عموم مردم تعلق داشت ولی در بیرون از آبادی مالک داشتند و در دوطرف نهر درخت کاشته می شد. درخت هایی که درکنار نهرهای داخل آبادی بود اکثراً ازنوع درخت بید ، نارون و تبریزی بود. این درختان به مساجد احسان شده بود و هر ساله که هَرَس می شدند هیزم انهارا در انبار مساجد نگه می داشتند تا در بخاری های مساجد سوزانده شده و گرمای مساجد را در ایام برگزاری مراسم تأمین نماید. به این بخاری ها که هیزم می سوزاندند در زبان محلی "سوبا" یا " پوش" یا " پونج" یا "پوش بخاری" می گفتند. لازم به یادآوری است که مساجد هیچوقت از نظر تأمین هیزم برای بخاری ها در مضیقه نبودند. چون در هرجایی از آبادی درخت توت بود چه در خانه ها، چه در باغات و چه در کنار نهرها هیزم آن مخصوص مساجد بود و استفاده از چوب در خت توت را در منازل خوش آیند نمی دانستند.
آب قنات که در نهر ها جاری بود. در مقابل ملک هر کس یک محل انشعابی و جود داشت به آن محل انشعاب اصطلاحاً "وَرگَن " یا " وَریان" می گفتند. تمام وریان ها را با گل می بستند تا آب به مسیر لازم هدایت شود. گاهی وریان سوراخ می شد و آب در مسیر دیگری هدایت می گردید و این کار باعث به هدر رفتن آب می شد یا آب به ملک کس دیگری می رفت. بنابراین شخصی که مالک آب بود میبایست مرتباً به وریان ها سرکشی کند و وریان ها را محکم ببندد تا آبش به هدر نرود. همین مسأله منشأ چندین ضرب المثل شده است. (1) "وریانی بَرک باغلا" یعنی محل انشعاب را محکم ببندد این ضرب المثل کنایه از آن است که کارَت را محکم بگیر تا ضرر نکنی. (2) فلانی وریانی برکی دیب دور) یعنی فلانی محل انشعاب را محکم بسته کنایه از آن است که کسی کارش را محکم کرده یا سرمایه خوبی اندوخته و دیگر نگرانی ندارد. (3) "وریانی سوُوا وِرمَه" یعنی محل انشعاب را به آب نده کنایه ازاین است که مواظب باش تا اشتباهات زندگی کار تو را به خطر نیندازد. (4) "فلانی وریانی سووا وریب دور" یعنی فلانی محل انشعاب آب را به آب داده کنایه از ان است که کار فلانی از کار گذشته و در آن موضوع مورد بحث بازنده شده است.
گاهی آب دو قنات موقع بردن به باغات و مزارع اجباراً به یک نهر می افتاد به این حالت اصطلاحاً "رووه" (Rouva ) می گفتند. آب "رووه" تا جایی در نهر مشترک جریان داشت ودر جایی باید از هم جدا می کردند تا هر کس اندازه آب خود را ببرد. روش جدا کردن نیز بدین ترتیب بود. در ورگن مشترک سطح ورگن را طوری تنظیم می کردند که آب دوقنات را به صورت معین هر دو قنات تقسیم کند یعنی هرکس بتواند سهم آب خود را به اندازه دبی آب قنات خودش ببرد. این کار نیز مهارت خاصی داشت البته به تفاهم دو طرف نیز مربوط می شد. و می گفتند اگر کمی از آب یکی به طرف دیگر نیز رفت حلال می کنیم. گاهی نیز تفاهمی نمی شد وموجب جرّ وبحث و کدورت می گردید. در این مواقع معمولا از شخص ثالث به عنوان حَکَم استفاده می شد البته بیشتر موارد کارها با تفاهم بود موارد عدم تفاهم بسیار نادر بود. به کسانی که اغلب اوقات تفاهم نمی کردند "جیغال" می گفتند و معمولا راضی نمی شدند که آبشان با آنها " رووه" شود. این موضوع نیز منشأ ضرب المثلی است. آن ضرب المثل این است " فلانی لرین سوُلاری بیر آرخا گِتمیر" یعنی فلانیها آبشان به یک جوب نمی رود کنایه از این است که فلانی ها باهم اختلاف دارند.
آب قنات ها یکی از سرمایه های مهم اهالی بود هرکسی مقدار بیشتری سهام از آب قنات هارا داشت به همان اندازه وضع مالی و درآمدش بهتر بود. به این افرادی که دارایی آنها زیاد بود مخصوصا سهام بیشتری از قنات ها را داشتند "هامپا" می گفتند. با ارزش ترین مهریه برای دختران نیز سهمی از آب قنات ها بود.
در اکثر قنات های وایقان ماهی های مخصوصی وجود داشت. در ایام عید نوروز بعضی ازوایقانیها و گاهی اهالی آبادیهای هم جوار از این قنات ها ماهی می گرفتند و در تُنگ های شیشه ای در سفرۀ عید می گذاشتند.
قناتها در هر سال یک بار لایروبی می شد. وبه کسانی که در این حرفه مهارت داشتند مقنّی می گفتند. معمولاً کسانی که جثۀ کوچک داشتند و ازنظر بدنی چابک بودند. در این حرفه موفقتر بودند. وسایل لایروبی قنات ها عبارت بود از یک چرخ چوبی که قطر آن حدود یک متر بود و یک طناب به طول تقریبی 12 متر و چند عدد دَلو که به آن در وایقان "دُل" (Dol) می گفتند. در زمان های خیلی قدیم دُل از پوست گاو درست می شد ولی در زمان های اخیر دِل را از لاستیک درست می کردند چون دوام بیشتری داشت. در انتهای طناب قلّاب چوبی به صورت حرف y نصب بود که به آن "دوغاناق" می گفتند. در این قلاب دستۀ دُل قرار می گرفت و با یک گِرِهی محکم بسته می شد تا زمانی که دُل را از چاه بالا می کشند، نیفتد.
بستن گره در قلاب منشأ یک ضرب المثلی شده است. ضرب المثل این است " بالاخره ایپ دوغاناق دان گِچَر" یعنی بالاخره هر طنابی اجباراً روزی از قلاب خواهد گذشت. این ضرب المثل بدین معنی است که بالاخره روزی ما به کسی که امروز به او بی اعتنا هستیم نیازمند خواهیم شد. کاربرد این ضرب المثل زیاد بود. وقتی کسی از انجام کاری در مورد کس دیگر طفره می رفت و وظیفه خود را در مورد او انجام نمی داد طرف مظلوم به او می گفت که زیاد هم به خودت مغرور مباش بالاخره روزی سروکارت با من خواهد بود آن موقع تلافی این ظلم شما را خواهم کرد.
تیم مقنیان چهار نفر بود. یک نفر که نیروی بازوی خوبی داشت پشت چرخ می نشست. یک نفر هم وَردست او بود تا دُلِ پر شده را بگیرد و گِل آن را خالی کند. نفر سوم که استاد کار بود در تونل زیر زمینی قنات کار می کرد و گِل و لای مسیر جریان آب را با چَمچه ای لایروبی می کرد و در دُل پر می کرد. او نیز یک وردست داشت که به او "دُل کِش " می گفتند. او دُل را می گرفت و به قلاب طناب می بست و به کسی که پشت چرخ نشسته بود ندا می داد تا دُل را بکشد. بدینترتیب قناتها با زحمت زیاد لایروبی و احیا می گردید و دِبی آب آن ها افزایش می یافت.
با وجود قناتهای متعدد فوق الذکر وایقان یکی از آبادی های پرآب منطقه ارونق انزاب به شمار می آمد، وبا داشتن خاک مرغوب، بسیارحاصلخیز بود. باغات بسیار سرسبز مخصوصاً تاکستانهای پر محصول در وایقان وجود داشت و به همین علت بود که حتی مردم آبادی های دیگر علا قه مند بودند که در وایقان زمین زراعی و باغ خریداری نمایند. بسیاری از شبستری ها بودند که از استانبول به شبستر باز می گشتند و با خود پول به وطن می آوردند مناسب ترین سرمایه گذاری ایشان خرید زمین، باغ و قنات در وایقان بود. متأسفانه در حال حاضر غیر از قنات شرف الدین بقیه قناتها خشک شده اند و دیگر آثاری از آنها باقی نیست. به جای قنات های فوق الذکر چاههای عمیق متعددی وجود دارد که آب مورد نیاز آبادی را از نظر آب مشروب وآب زراعی تأمین می نمایند. ولی آب چاههای عمیق کیفیت آبهای قنات ها را ندارند. وجود املاح زیاد در آب چاههای عمیق باعث شده که از حاصلخیزی زمین های وایقان کاسته شده بنابراین مردم وایقان کمتر به کار کشاورزی می پردازند.
وایقان دارای زمین های زراعی زیادی بود و نیازی به تأمین آب بیشتر برای توسعۀ کشاورزی بود بنابراین مردم دائما در این فکر بودند که چگونه می توانند آب بیشتری تأمین نمایند. دیگر جایی هم در وایقان نمانده بود که بتوانند قنات جدیدی احداث نمایند. تا اینکه با ساخته شدن و ورود موتورها از خارج به ایران استفاده از آب چاههای عمیق شروع گردید. وایقان اولین روستایی در منطقه ارونق و انزاب وشاید در بین کل روستاهای آذربایجان است که اقدام به حفر چاه عمیق نموده است.
دلیل پیشرو بودن وایقان نیز در این موضوع چند چیز است
1 – وسعت زیاد اراضی و حاصلخیز بودن آن
2 – ازدیاد جمعیت و نیاز به تولید بیشتر
3 – به فروش رفتن سهام بیشتر قناتها به مردم آبادی های دیگر مخصوصآً شبستری ها
مخصوصاً مورد اخیر باعث شده بود که کشاورزان وایقانی برای کاشت گندم در مزارع خود آب از افرادی که اکثراً اهل وایقان هم نبودند اجاره نمایند. در موقع برداشت محصول با تحویل مقدار اجاره محصول اندکی برای خودشان می ماند. یادم هست در سال 1328 که پنجساله بودم پدرم آبی برای کاشت گندم در مزارع خود اجاره نموده بود در موقع برداشت، میزان گندم استحصالی کمتر از میزان اجاره ای بود که باید تحویل می داد. بنابراین تمام محصول برداشت شده را به شبستر برد و برای خود ما هیچ باقی نماند و پدرم آذوقه آن سال را ازطریق قرض تأمین کرد.