زراعت دروایقان
زراعت در وایقان:
قبلاً توضیح داده ام که وایقان دارای زمین های زراعی وسیع و آب فراوان بود بدین سبب زراعت در وایقان رونق زیادی داشت و گندم زیادی در وایقان تولید می شد. وایقانی ها گندم مازاد خود را به بازارهای شبستر و خامنه برده و می فروختند. در بازار های این دو شهر میدانی برای فروش گندم بود که به آن میدانها "بوغدا میدانی" می گفتند در روز بازار بیشتر فروشندگان گندم در این بازار، وایقانی ها بودند. بعضی از کشاورزان وایقانی نیز گندم خود را تبدیل به آرد و نان کرده و نان آماده دراین بازارها عرضه می کردند. به علت کیفیت و طعم خوبی که نان وایقان داشت اکثر اهالی این دو شهر نان مصرفی خود را از وایقانی ها تهیه می کردند.
هر خانواده وایقانی نسبت به تمول و امکانات خود مقداری زمین زراعی و سهمی از قنات ها را داشت بعضی بیشتر و بعضی کمتر. مقداری از زمینهای زراعی و آب قنوات نیز توسط شبستریها خریداری شده بود. شبستریها هم زمین های خود را به کشاورزان وایقانی به اجاره می دادند یا به صورت مشارکتی با کشاورزان وایقانی درزمین گندم کاشته می شد، بدینترتیب که زمین و آب از مالک و کار از کشاورز. به کشاورزی که این گونه مشارکت می کرد "چَرَکدار" یعنی (چهار یک دار) می گفتند. وجه تسمیه این عنوان نیز به خاطر این بود که مقرر بود که کشاورز در مقابل زحمتش یک چهارم محصول را برداشت کند. ولی بسته به توافق مالک و کشاورز این نسبت و اغلب به نفع مالک تغییر می کرد.
الف مرحلۀ کاشت:
زمین زراعی معمولاً هر سه سال یک بار کاشته می شد و دو سال در حال استراحت باقی می ماند تا در اثر تابش آفتاب مجدداً نیرو بگیرد و قابل کشت شود. به این حالت آیش گفته می شود برای اینکه در زمان آیش زمین خوب تقویت شود معمولاً آن را شخم می زدند. بعضی ها برای اینکه زمان آیش را کوتاه کنند و فاصله سه سال کاشت زمین را به دو سال تبدیل نمایند وبدینترتیب بهره وری زمین را زیاد کنند به زمین کود حیوانی یا انسانی می دادند و یا در زمین مزبور به طور موقت یونجه می کاشتند چون کاشت یونجه با توجه به اینکه ریشۀ آن ازت در خود جمع کرده و نیترات زمین را افزایش می دهد باعث تقویت زمین شده و آن را آماده کشت زودرس می نماید. یکی از راههای تبلیغ یک زمین توسط مالکین برای اخذ اجاره یا سهم بیشتر این بود که می گفتند این زمین"یونجایِری" ا ست یعنی ارزش زیادی دارد. این نوع زمین ها برای کشت گندم مناسبتر بوده و "ریع" بیشتری می دهد . (ریع یعنی نسبت میزان محصول برداشت شده به تخمی که هنگام کشت به زمین پاشیده شده است.)
زمینی که دورۀ آیش را گذرانده و آمادۀ کشت شده بود در اواخر فصل بهار یک بار و در شهریور ماه برای بار دوم شخم می زدند. هرچقدر در فصل زمستان بارندگی مخصوصآ بارش برف زیاد بود شخم کردن آن زمین آسان تر می شد و برعکس. اگر زمین نرم بود با دوگاو و اگر خیلی سفت بود با چهار گاو شخم زده می شد. به مجموعۀ دو یا چهار گاو و خویش و گاوآهن در وایقان "جوت" (یعنی جفت) می گفتند و آماده کردن آن را"جوت قوشماق" می نامیدند و به کسی که "جوت" را هنگام شخم زدن هدایت می کرد "جوتچی" می گفتند. به جوتی که با دو گاو کار می کرد "دیگوو" و اگر باچهار گاو کار می کرد "چَرگوو" می گفتند.
در سالهایی که بارندگی کم بود زمین ها خیلی سفت می شدند یا بعضی از زمین های کشاورزی ماهیتاً سفت هستند شخم زدن چنین زمین هایی به گاوهای نیرومند و کشاورز باحوصله وماهر نیاز دارد. گاهی زمین به قدری سفت بود که گاوها برای شخم زدن رام نمی شدند همین موضوع منشأ ضرب المثلی شده است بدین مضمون: "یِر بَرک دی اُکوز اُکوز دَن گوروری" یعنی زمین سفت است هر گاوی سختی کار را از گاو دیگر می داند. کاربرد این ضرب المثل در جایی است که انجام کار شاقّی را به دو نفر یا به دو گروه محول می کنند چون انجام آن از عهده خارج است هر کسی یا گروهی انجام نشدن کار را به عدم همکاری گروه دیگر می اندازد، در صورتی که هیچکدام مقصر نیستند بلکه کار از عهدۀ آنها خارج است.
جوت تشکیل می شد از دو گاو که با یک تیر چوبی نسبتً کلفت و به طول حدود سه متر که روی گردن آنها گذاشته می شد به هم وصل می شدند این چوب در هر دو سر دوسوراخ داشت که چوب دیگری به شکل “v” زیر گلوی هر گاو قرار میگرفت که به آن "سینه" می گفتند. و سر شاخه های "سینه" به دو سوراخ موجود در سر تیر وصل و با طناب محکم می شد. به مجموعۀ تیرو"سینه"، "بویوندیریخ" می گفتند. در واقع با "بویوندیریخ" دو گاو به هم وصل می شدند تا حرکات هماهنگی داشته باشند. و این کار منشأ ضرب المثلی شده است بدین مضمون که به افرادی که مدتها در کاری مشارکت و همکاری می کنند می گویند "بویوندیریخ یولداشی".
"خویش" که در وایقان به آن "هِش" می گویند از یک تیر چوبی نسبتاً کلفت و به طول تقریبی سه متر درست شده بود. به یک سر "هِش" چوب دیگری به طول تقریبی یک متر با زاویه چهل و پنج درجه نصب می شد. این چوب مانند نوک قلم نی طوری تراشیده شده بود که "گَواهین" یعنی گاو آهن در آن تعبیه گردد. "گواهین با یک چوب دیگر که به آن "ددّیگ" یا دنده می گفتند به هش نصب و محکم می شد. سر دیگر "هش" دو سوراخ داشت "هش" به وسیلۀ طناب که از این دو سوراخ عبور می دادند به "بویوندیریخ" وصل می شد. بدینترتیب گاوها و "بویوندیریخ" و "هِش" به هم وصل می شدند وآماده شخم زدن می شدند به مجموعۀ این کار "جوت قوشماق" می گفتند.
“جوتچی” اول صبح که به آن زمان "نَشتولیق" میگفتند با خوردن صبحانه کار خود را شروع می کرد و در وهلۀ اول کار "جوت قوشماق" را به ترتیبی که گفتیم انجام می داد و شخم زدن را شروع می کرد و هنگام شخم زدن آواز می خواند و در آواز خود معمولاً گاوهای خود را تعریف و نوازش می کرد و یا آرزوها و خواسته های خود را بیان میکرد یا نوحه یا مدحی از ائمه اطهار می خواند و یا بعضی از تصنیف ها که "آشیق" ها در عروسی ها می خواندند به زبان می آورد.
"جوتچی" معمولاً حدود دوساعت پس از کار "جوت" را باز می کرد تا گاوها کمی استراحت کنند خودش نیز غذایی بخورد. به این زمان در وایقان "جوتچی ناهاری" می گفتند. این اصطلاح بعداً تعمیم پیدا کرد در مشاغل دیگر مانند قالیبافی نیز وقتی کارگران دراین وقت روز غذا می خوردند از همین عنوان استفاده می شد. معمولاً "جوتچی ناهاری" نیم ساعت طول می کشید و "جوتچی" مجدداً "جوت" را راه می انداخت و تا حدود دوساعت دیگر یعنی تا حدود اذان ظهر کار می کرد و جوت را باز می کرد تا گاوها استراحت کرده و غذا و آب بخورند و خودش نیز نماز بخواند و ناهار بخورد. به این وعدۀ غذا در وایقان "کِشته" می گفتند. کلمۀ کشته تغییر یافته چاشت است و چاشت اصولاً به غذای صبحانه گفته می شود وکاربرد این عنوان برای ناهار اشتباه مصطلح می باشد. ناهار "جوتچی" را معمولاً همسرش در خانه تهیه و به محل مزرعه می آورد و گاهی نیز جوتچی غذای حاضری با خودش داشت و آن را می خورد. اکثر اوقات کار شخم زدن در این ساعت پایان می یافت و جوتچی به منزل بر می گشت و یا به کار دیگر می پرداخت ولی گاهی بعد از ناهار خوردن و کمی استراحت کردن که حدود یک تا دوساعت طول می کشید. دراین مدت گاو ها را نیز جهت آب دادن به چشمه می برد وپس از بازگشت از چشمه مجدداً جوت را برای شخم زدن راه می انداخت و بسته به کوتاهی یا درازی روزها دو یا سه ساعت دیگر کار می کرد. سپس دست از کار می کشید و گاو یا گاومیش ها را به سرِ چشمه می برد و پس از آب دادن به حیوانات به خانه بر می گشت.
در مورد شخم یک ضرب المثل بیان می کنم:
"فلانی دوز یولدا یری یَنمیر شوخومدا شیلاّخ آتیر" یعنی فلانی در زمین هموار نمی تواند راه برود در زمین شخم شده جفتک می اندازد. کاربرد این ضرب المثل در جایی است که کسی از عهدۀ کار ساده ای بر نمی آبد کار خیلی سختی را شروع می کند.
در مورد تشویق برای کشاورزی یک ضرب المثل بیان می کنم:
عَکَن یی یر بورانی، عَک می یَن گَزَر اورا بورانی: یعنی کسی که گندم بکارد به فراوانی از محصول خود می خورد و اگر نکارد محتاج دیگران می شود و باید به در خانه این و آن برای گدایی برود. کاربرد این ضرب المثل در جایی است که به کسی بخواهند بگویند که اگر می خواهی محتاج نشوی باید کار کنی. معادل این ضرب المثل دو بیت در زبان فارسی وجود دارد.
برو کار می کن مگو چیست کار که سرمایۀ جاودانی است کار
یا بیت زیر
نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جانِ برادر که کار کرد.
در ایام سابق ساعت این قدر فراوان نبود لذا "جوتچی" و سایر کارگران ساعت را با محل قرار گرفتن آفتاب در آسمان یا طول سایۀ خود تخمین می زدند. صبح ها کمی که آفتاب در آسمان بالا می آمد کار را شروع می کردند. وقتی آفتاب در آسمان به نیمه فاصلۀ افق تا بالای سرشان می رسید وقت "جوتچی ناهار" بود زمانی که آفتاب بالای سرشان می رسید و سایه شان نسبت به جهات مغرب و مشرق صفر می شد وقت اذان ظهر و "کِشته"می شد. بعد ازظهروقتی طول سایه شان به طرف مشرق معادل یازده قدم می شد زمانی بود که کار آن روز به پایان می رسید. همین موضوع منشأ ضرب المثلی شده است که می گویند "فلانی اون بیر آیاق دان سورا ایش آتدان دیریر" یعنی فلانی بعد از این که سایه اش یازده قدم شده است تازه کار شروع می کند. کاربرد این ضرب المثل در مواردی است که کسی کاری را خارج از وقت معمول شروع می کند یا زمانی که باید کاری را تمام کند تازه کاری را شروع یا ادامه می دهد.
از اواخر شهریور ماه کاشت گندم شروع می گردد البته تا آخر آبان ماه امکان کاشت وجود دارد. ولی هرجه زود تر کاشت انجام شود ریشه بستن گندم تا زمستان کامل تر می شود بنابراین محصول با کمیت و کیفیت بیشتری حاصل می شود. همین موضوع منشأ ضرب المثلی است بدین مضمون "عَکَر سن هِرَه واش یی یر سن آغ لواش عَکر سن ارزن یی یر سن خره زن" یعنی اگر گندم را زود بکاری نان لواش سفید و مرغوب می توانی بخوری و اگر دیر بکاری نان نامرغوب و سیاه خواهی خورد. ضرب المثل دیگری مشابه این مضمون است که می گویند " دالی دان آتان داش توپوغا دَ یَر"یعنی سنگی از پشت بیندازی به پاشنه می خورد یعنی ثمر نمی دهد. به عبارت دیگر اگر کار را به موقع انجام ندهی به هدف نمی رسی.
نحوۀ تخم پاشی به زمینی که شخم زده شده است به این ترتیب است که زارع مقداری گندم در بقچه ای می ریزد و بقچه را مانند کیسه ای از گردن می آویزد و مشت مشت از آن بقچه گندم درآورده و به شخم می پاشد .این کار یک عمل تخصصی است و دقت زیاد لازم دارد که تخم ها به صورت یکنواخت به همه مزرعه پاشیده شود.
وقتی زمین زراعی به ترتیب فوق تخمپاشی شد عملیاتی انجام می شود که به آن "توپانّاماق" می گویند. برای "توپانّاماق" مثل "جوت قوشماق" باز از دوگاو و " بویوندیریخ" استفاده می کنند منتها به جای "هش و گواهین" وسیلۀ دیگری به نام "توپان" نصب می کنند. "توپان" تخته ای به عرض حدود چهل سانتی متر و طول حدود سه متر است که در روی زمین قرار میگیرد و "جوتچی" روی توپان در حالت ایستاده قرار می گیرد و از طنابی که به "بویوندیریخ" وصل است می چسبد تا تعادل خود را حفظ کند گاوها "توپان" را می کشند و در اثر کشیده شدن توپان در روی شخم، دانه های گندم زیر خاک می روند وزمین نیز تاحدی هموار شده آمادۀ کرت بندی می شود.
برای کرت بندی از وسیله ای استفاده می شود که به آن "کَردوار" می گویند این وسیله دارای چوبی به طول تقریبی یک متر است که به دوسر آن طناب و به وسط آن بیلی به صورت عمود وصل می شود. دو نفر برای کار با "کردوار" روبروی هم قرار می گیرند یکی طناب را و دیگری در طرف مقابل او دستۀ بیل را می گیرد. شخصی که بیل در دست اوست بیل را به زمبن که شخم شده فرو می برد و آن که طناب در دستش است می کشد و بدینترتیب با همکاری کرت بندی انجام می شود. البته دو طرف متناوباً جای خود را باهم عوض می کنند. کرت بندی یکی از کارهای فنی و از نظر ماهیت بسیار سخت و خسته کننده است. وهمین مورد منشأ ضرب المثلی است و می گویند که "مگر کردوار چَکمی سن" این ضرب المثل رادر جایی می گویند که شخصی در مقابل کار سبکی احساس خستگی می کند. بنابراین از روی کنایه می گویند مگر کار سختی مانند کردوار انجام داده ای.
قسمتهای برجسته دورکرت را "بازی" و قسمت وسط و صاف کرت را "پِینه" می گویند که احتمالاً تغییر یافتۀ کلمات بازو و پایین است. برای اینکه موقع آب دادن زمین زراعی، آب به کرت ها برسد موقع کرت بندی نهرهایی درست می کنند و هر کرتی بالاخره به یک نهری متصل است. در یکی از بازوهای کرت که مجاور نهر است محلی برای هدایت آب به داخل کرت تعبیه می کنند که به آن "وَریان" می گویند.
کرت بندی یک کار کاملاً تخصصی است چون باید نهرها و کرت ها طوری مهندسی شوند که در شیب های متفاوت زمین در موقع آبیاری آب به تمام کرت ها بتواند هدایت گردد. به طراحی کرت ها در وایقان "اَمیراز" می گویند. این کلمه منشأ ضرب المثلی است که می گویند "فلانی آغیز امیرازی قویور" یعنی در هر کاری دخالت می کند و بیخودی راه نشان می دهد یا زیاده حرف می زند.
پس از اینکه کار کرت بندی به پایان رسید چون در زمین کلوخ هایی وجود دارد با یک وسیله ای که آن را "توخماق" می گویند کلوخ ها را خرد می کنند و به اسم این کار "کَسَّک دویماق" گفته می شود.
ب- مرحله داشت:
بعد از عملیات فوق باید زمین آبیاری شود. به آبیاری اولیه "خَکُوو" یعنی خاک آب و به آبیاری دوم "پاییر" می گویند بعد از "پاییر" یک یا دو بار دیگر در فصل پاییز مزرعه آبیاری می شود تا زمستان معمولاً گندم ها جوانه می زنند و تقریباً چند سانتیمتری نیز به صورت سبزی سر از خاک بیرون می آورند. در این حالت اگر برف ببارد برای مزرعه بسیار مفید است. برف مانند لحافی روی گندم هایی را که روییده اند می گیرد و آنها را از گزند سرما حفظ می کند.
بعد از سپری شدن زمستان در نیمه دوم فروردین مزرعه را آبیاری می کنند به اولین آبیاری بعد از زمستان "شَتوو" می گویند که احتمالاً تغییر یافتۀ "شتا آب" است شتا در عربی به معنای زمستان است.بعد از شتوو دو یا سه بار دیگر مزرعه را تا هنگام درو آبیاری می کنند به آخرین آبیاری "دَنوو" می گویند که تغییر یافتۀ همان "دانه آب" است.
اگر در ماه اردیبهشت باران ببارد برای مزارع بسیار مفید است به باران هایی که در این ماه می بارد "نیسان یاغیشی" یعنی باران نیسانی می گویند. نیسان اسم ماه هفتم رومی است که از بیست ودوم فروردین ماه شروع و در بیست و دوم اردیبهشت ماه تمام می شود. نام دوازده ماه رومی در دو بیتی زیر آمده است:
دوتشرین و دو کانون و پس آنگه شبـاط و آزر و نیسـان ایار اسـت
هزیـران و تمـوز و آب و ایـلول نگه دارش که از من یادگار است
ج – مرحلۀ برداشت:
در اواخر خرداد که گندم های کاشته شده سنبل در می آورند و دانه های آنها بتدریج بزرگ می شود به این حالت "سوتول" می گویند. سوتول را اگر مانند بَلال روی آتش حرارت دهند بسیار لذیذ و خوردنی می شود معمولاً زارعین برای کوکان خود از مزرعه چند خوشۀ "سوتول" می چیدند و به صورت یک دسته در می آوردند اسم این دسته را "باشّاق" می گویند. به حرارت دادن آن "باشّاق اوتماق" می گویند.
شنیده ام در ایام سابق مخصوصا در سالهای قحطی کشاورزانی که ذخیرۀ گندم خود را تمام کرده بودند و عجله داشتند که از کاشت خود زودتر استفاده کنند قبل از رسیدن کامل گندم و وقت درو، مقداری از حاصل مزرعه را به صورت "باشّاق" می چیدند و از آن نان درست می کردند سعدی در این مورد بیتی دارد:
هر که مزروع خود بخورد به خوید وقت خرمنش خوشه باید چید
"خوید" در بیت فوق همان "سوتول" است منظور سعدی این است که هرکس عجله کند و گندم خود را در حالت نارس بودن بچیند و بخورد در زمان برداشت اصلی محصول مجبور است خوشه چینی کند. این بیت کنایه از آن است که هرکس آینده نگرنباشد و سرمایه ای را پیش ازموعد هزینه کند مجبور است دست گدایی به طرف دیگران دراز کند.
زنده نگه داشتن یاد ایام،افراد و مکان هایی که باخاطرات ما عجین شده است نه تنها از حلاوت خاصی برخوردار است بلکه پاسداری از آنها و ظیفه ایست که هر کس در حد توانایی خود ملزم به انجام آن است. من در وایقان –آبادی ای از توابع شهرستان شبستر-در سال 1323 متولد شده ام . روز های زیبایی از زندگیم را در آنجا گذرانده ام.خاطراتی که بعضا منحصر به فرد نیز میباشند برای من در آن ایام شکل گرفته که فرصت را مغتنم شمرده و ضمن معرفی این آبادی برای خوانندگان ، تعدادی از آنها را نیز مختصرا بیان خواهم کرد.