دامداری در وایقان:

در ایام سابق دامداری به دلیل وجود مراتع پرآب وعلف رونق بسیاری داشت. کمتر خانه ای در وایقان وجود داشت که حداقل چند رأس گاو، گاومیش، گوسفند یا بز نداشته باشد. تولیدات مواد لبنی علاوه بر اینکه مصرف خود اهالی وایقان به وفور تأمین می کرد، مازاد آن رانیز برای فروش به آبادیهای اطراف مخصوصاً شبستر می بردند. در شبستر در جوار بازار گندم (بوغدا میدانی) محلی بود که مخصوص عرضه لبنیات بود و تعداد زیادی از دامداران وایقانی روزهای چهارشنبه که هفته بازار بود در این میدان لبنیات مازاد خود را که شامل شیر، ماست، خامه، سرشیر و پنیر بود عرضه می کردند. بعضی از خانواده های شبستری نیز لبنیات مورد نیاز خود را به صورت سفارشی ومرتباً از دامداران وایقانی تهیه می نمودند. دامپروری در اقتصاد وایقان نقش بسزایی داشت و ممردرآمد تعداد کثیری از خانوارها دامداری بود.

در قسمت جنوب وایقان پس از عبور از باغات و مزارع و منطقه ای که آن را "بَرُوو قاباغی" یعنی اراضی مقابل برآب می گفتند مرتع بسیار وسیعی وجود داشت که وسعت آن را حدود پنجاه کیلومتر مربع تخمین می زنم. این مرتع از طرف مشرق با مراتع جنوب علیشاه و از طرف مغرب با مراتع جنوب شندآباد و از طرف جنوب تا "خورخور" یعنی مسیر رود "آجی چای" امتداد داشت. مرتع متعلق به کل اهالی وایقان بود و همه حق استفاده از آن را داشتند و می توانتند احشام خود را جهت چراندن به آنجا ببرند و یا از علوفه هایی که در آنجا به وفور روییده بودند به خانه بیاورند و برای آذوقۀ زمستانی دامهای خود ذخیره نمایند. به این مرتع در وایقان "چیمن" یعنی چمن می گفتند. در "چیمن" آب خیلی سطحی بود به نحوی در فصل بهار زمین کاملاً مرطوب بود. با کندن گودالی به عمق حدود نیم متر آب جمع می شد. وجود "زِه" زیاد در این منطقه مانع کشاورزی بود ولی برایش رویش گیاه و علف بسیار مناسب بود. از اوایل اردیبهشت گیاهان رشد می کردند و به علت آب فراوان و مرغوبیت زمین گیاهان به قدری بلند می شدند که گاهی از قد یک انسان نیز بلند تر می شدند. در ماه اردیبهشت گیاهانی که در "چیمن" روییده بودند گل باز می کردند. تنوع رنگ گلها که بیش از ده ها لون بود به چیمن منظره خاصی می داد. صدای گنجشکها در وقت سحر پرواز پروانه های رنگارنگ در روی این گلها زیبایی خاصی ایجاد می نمود.

گاو و گوسفندهایی که در کل فصل زمستان در در آغلها و یا در طویله ها مانده بودند برای چَرا با شروع فصل بهار به "چیمن" می بردند. بعضی از دامداران که تعداد دامهایشان زیاد بود خودشان گاوهایشان را به "چیمن" می بردند ولی اکثریت مردم گاو های خود را به صورت گله ای به چیمن می بردند به گلۀ گاوها در وایقان "ناخیر" می گفتند.

هر روز صبح هر خانواده گاوهای خود را به محل معینی که مکان جمع شدن گاوها برای"ناخیر" بود، می برد. به شخصی که "ناخیر" را به صحرا می برد "ناخیرچی" می گفتند. هر "ناخیر" معمولاً دو یا سه نفر "ناخیرچی" داشت. بردن گاوها به ناخیر کار نوجوانان یعنی پسرهای در سنین ده الی پانزده سال بود.

در روزهای اول معمولاً تا موقع ظهر ناخیر به "چیمن" می رفت ولی بعداً تا یکی دو ساعت به غروب مانده ناخیر در چیمن به چرا مشغول می شد. بازگشت گاوها از چیمن خیلی تماشایی و پر سر وصدا بود. گاوها موقع برگشت از چیمن باز به همان مکانی که صبح در آنجا جمع شده بودند می آمدند و هرکسی به دنبال گاو خود می رفت تا به خانه بیاورد. گاوها با توجه به وفور علف سیر و با پستانهای پر شیر به خانه برمی گشتند. زنان در این موقع آماده دوشیدن شیر بودند. هر گاوی نیز فقط برای صاحب خودش رام بود. بعد از شستن پستان گاو، زن خانه مشغول دوشیدن می شد که البته این کار نیز مهارت خاصی لازم داشت. اگر گاو، تازه زایمان نموده بود مقداری از شیر آن را برای گوساله اش نگاه می داشتند معمولاً یکی دو ماه گوساله از پستان مادر شیر می خورد سپس گوساله را از شیر می گرفتند ولی گاو تا زمانی که مجدداً باردار شود شیر می داد. مقدار شیر به نوع تغذیه و همجنبن جنس گاو بستگی داشت. مرحوم شهریار در منظومۀ حیدربابا قطعه شعری در این مورد دارد:

آخشـام باشـی ناخـیرینـان گلنده قودوخلاری چَکیب ووراردیق بنده

ناخیر گئچیب گئدیب یئتَنده کَنده حیوانلاری چیلپاق مینیب قوواردیق

سوز چیخسایدی سینه گریب سُوواردیق

قودوخ به بچۀ الاغ می گویند . چیلپاق یعنی الاغی که پالان نداشته باشد. سُواردیق یعنی موضوع را فیصله داده و ختم می کردیم.

اکثر دامداران وایقانی به نگهداری گاومیش علاقمند بودند. در وایقان به گاومیش "جامیش" می گویند. چون شیر "جامیش" بسیار پر چرب می شود مخصوصاً اگر " چی یید" یعنی پنبه دانه بخورد. علاوه بر آن جامیش شیر بیشتری می دهد. در وایقان از شیر "جامیش"، خامه های بسیار لذیذی درست می کردند. گرچه در آبادی های دیگر شهرستان شبستر نیز کمابیش "جامیش" نگهداری می شد و آنها نیز خامه درست می کردند ولی خامۀ هیچیک از آبادی ها به کیفیت خامۀ وایقان نمی رسید. برای درست کردن خامه، شیر را حرارت می دهند و به محض جوشیدن در جامهای سفالی که لعاب داده شده اند می ریزند سپس سر جام را می بندند و فقط یک منفذی برای خروج بخار باقی میگذارند. با سرد شدن تدریجی شیر، مواد چربی آن که حالت امولوسیون دارد به تدریج در سطح فوقانی شیر جمع می شود که به آن خامه می گویند. خامه با شیرۀ انگور (دوشاب)، مرباجات و عسل یک غذای بسیار لذیذ مخصوصاً برای صبحانه است.

سرشیر معمولاً از شیر گاو تهیه می شود و با خامه تفاوت دارد و بیشتر برای تهیه روغن حیوانی مصرف می گردد. از خامه نیز روغن حیوانی درست می کنند رنگ روغنی که از سرشیر درست می شود زرد رنگ است و به آن "ساری یاغ" می گویند که بسیار معطر و مطبوع است روغن حاصل از خامه معمولاً سفید رنگ است.

گاو و گاومیش نه تنها برای استفاده از لبنیات و استفاده از گوشتشان نگهداری می شدند برای کار کشاورزی هم لازم بودند. بدون گاو و گاومیش کشاورزی مقدور نبود.

بچۀ گاو را "بیزوو" (گوساله) می گویند اگر "بیزوو" (گوساله) ماده باشد معمولاً مواظبت می کنند تا تبدیل به گاو شیرده شود. اگر گوساله نر باشد معمولاً تا یکسال پررورش می دهند و از گوشت آن که بسیار لذیذ است استفاده می کنند. همچنین گوساله نر را "اخته" می کنند. گاو نر اخته شده که در وایقان به آن "اُوکوز" می گویند برای شخم زدن و خرمنکوبی استفاده می شود.

به گاو نری که موهای پیشانی آن سفید باشد "قاشقا اوکوز" می گویند. این گاو نر بسیار تنومند، چموش ودر بین گاوهای دیگر شاخص است. این گاو را معمولاً در قسمت های سخت در موقع شخم زدن و خرمنکوبی به کار می گیرند. به همین خاطر با وجود این که زحمت زیادی می کشد ولی به علت چموش بودنش بیشتر از دیگر گاوها کتک می خورد.همین موضوع منشأ ضرب المثلی است بدین مضمون که "اوکوزین قاشقاشین دُویَرلَر" یعنی گاونر پیشانی سفید را کتک می زنند. کاربرد این مثل در جایی است که در هر گروه و جامعه افراد شاخص و زحمت کش بیش از دیگران مذمت می شوند و تحت سؤال قرار می گیرند.

گاوی که در هنگام شخم زدن و خرمنکوبی در طرف راست قرار میگیرد، کارش سخت تر است. چون در خرمنکوبی گاوی که در طرف راست است بیرون دایره می چرخد، بدیهی است که محیط دایره بیرونی نزدیک به دوبرابر دایره داخلی است پس گاو بیرونی در هر دور دوبرابر گاو داخلی قدم برمی دارد. از طرفی کسی که جارجار را هدایت می کند با گاو بیرونی کار دارد چون حرکت گاو داخل دایره تابعی از حرکت گاو بیرونی است. در هنگام شخم زدن نیز "جوتچی" با گاو بیرونی "جوت را هدایت می کند در نتیجه گاو بیرونی بیشتر در معرض کتک قرار دارد. همچنین در آخر هر دور نیز که جوت به انتهای زمین می رسد و می خواهد دور زده وبرگردد گاو طرف راست یک دایرۀ بزرگتری را نسبت به گاو سمت چپ می زند. همچنین وقتی مقدار "کُووزَر" زیاد باشد یک یا دو گاو را مانند گاو عصار روی آن می چرخانند تا خوشه هایی که در هنگام خرمنکوبی باز نشده اند کوبیده شده و گندم آن ها از خوشه ها بیرون بیاید این کار نیز برای گاو سخت است به مجموع این کارهای سخت در وایقان "هولا" می گویند. همین موضوع منشأ ضرب المثلی است بدین مضمون که می گویند "فلانی نی هولی یا قوشوب لار" . کاربرد این ضرب المثل در جایی است که از فردی بیش از توانمندیش کار می کشند.

اگر گوساله را پس از پایان یکسالگی اخته نکنند به آن "دانا" می گویند. "دانا" برای باردار نمودن گاوهای ماده به کار می رود. معمولاًتعداد کمی از گوساله های نر را نگهمیدارند تا "دانا" شود چون یک "دانا" برای تعداد زیادی گاو ماده کافی است. این موضوع منشأ ضرب المثلی است که می گویند "بیر دانا بیر ناخیری کورلار" یعنی یک گاو نر اخته نشده برای یک گله گاو کافی است. کاربرد این ضرب المثل در جایی است که وجود یک آدم ناباب می تواند یک گروهی را خراب کند.

به بچه "جامیش"، قَجَک می گویند. قجک ماده را نگه میدارند تا "جامیش" شده و شیر بدهد. و قجک نر را در همان سال اول ذِبح می کنند تا ازگوشتش استفاده کنند یا این که برای استفاده در کار کشاورزی پرورش می دهند. به جامیش نر که حیوان نیرومندی است "کَل" می گویند. کَل در شخم کردن و خرمنکوبی به کار گرفته می شود.

"جامیش" حیوانی است که آب را بسیار دوست دارد. در آب عمیق شنا می کند. این حیوان در مقابل گرما طاقت زیاد ندارد و برای اینکه از "جامیش" بهتر استفاده کنند هر روز در چشمه می شویند. استخرهایی که در مظهر قنات ها و در هر محله وایقان وجود داشت، بیشتر برای شستن جامیش ها به وجود آمده بود. جامیش در عین اینکه خیلی قوی هیکل و درشت اندام است ولی از جهاتی هم خیلی ضعیف و آسیب پذیر است مخصوصاً در مقابل سرما و گرمای زیاد طاقت ندارد. اگر در مقابل سرما یا در مقابل گرمای زیاد قرار گیرد حالتی دراو به وجود می آید که به آن "دالاخ" (تورم طحال) می گویند. اگر "جامیش" مبتلا به "دالاخ" به فوریت معالجه نشود می میرد. دامداران به تجربه نحوۀ معالجه این عارضه را یاد گرفته بودند. روش معالجه را "دالاخ توتماق" می گفتند. من این معالجه را ندیده ام فقط شنیده ام که با یک وسیلۀ نوک تیز مانند جوالدوز نقطعه خاصی از بدن "جامیش" راسوراخ می کردند و بدین ترتیب دالاخ بهبود می یافت. مرحوم میرهاشم طباطبایی در این کار ماهر بود. بنابراین جامیش هرکسی دالاخ می شد از ایشان کمک می گرفت. خداوند روحش را شاد کند.

در وایقان علاوه بر گاو و گاومیش، گوسفند و بز نیز به تعداد زیاد نگهداری می شد. بعضی افراد که تعداد زیادی بز و یا گوسفند داشتند، خودشان گله را برای چرا به "چیمن" می بردند. افرادی بودند که کارشان چوپانی بود، آنها در قبال دریافت حق الزحمه، گوسفند ها و بزهای سایر خانواده ها را به صورت "رمه" به صحرا و "چیمن" می بردند. به گوسفند و بز در وایقان "داوار" می گویند و به گلۀ بز و گوسفند "سوری" یا "داوار سوری سی" می گویند. از چوپان های مشهور وایقان مرحوم "چوبان سلطان" بود او اهل "داش کوچه سی" و برای بسیاری از خانوارها مورد اعتماد بود. او در چراندن گوسفندان در جاهای پر آب وعلف چیزی کم نمی گذاشت گوسفندان را به موقع به چشمه می برد تا آب بخورند. به همین سبب بود که گوسفندهای رمه او خوب شیر می دادند. او از گله مراقبت شدیدی می نمود و نمی گذاشت گوسفند کسی از رمه جدا بیفتد. خیلی به ندرت از گوسفندهای رمه او گم می شد یا طعمۀ گرگ می گردید.اگر چوپان از گوسفندان در گله مواظبت نکند و گوسفند از گله جدا شود احتمال زیادی وجود دارد که طعمۀ گرگ شود و همین موضوع منشأ ضرب المثلی شده است بدین مضمون که: " سوری دن آیریلان قویینی قورد، یی یَر" یعنی گوسفندی که از رمه جدا شد طعمه گرگ می شود. کاربرد این ضرب المثل در جایی است که کسی از اطرافیان خود جدا شود و کمتر با فامیل و دوست معاشرت نماید. می گویند چنین افرادی زود دچار آسیب و یا تعدی دشمنان قرار می گیرند و شکست می خورند.

ما نیز بز و گوسفندان خودمان را به گله چوبان سلطان می بردیم. یکی از وظایف من در دورۀ بچگی یعنی وقتی پنج و شش ساله بودم این بود که هر روز صبح وغروب گوسفندان را به گله ایشان تحویل میدادم یا تحویل می گرفتم. به بردن گوسفند به رمه اصطلاحاً " داواری سوری یه قاتماق" می گویند.

به بز تا یکسالگی "تَکَه" می گویند. وبه گوسفند یک ساله "قوزی" ، به دو ساله، شیشَک ، به سه ساله "اویج یا اویَش" و به چهارساله "آزمان" می گویند. گوسفند نر را گاهی در همان سال اول ذِبح می کنند. در صورتی که بخواهند نگهدارند آن را اخته می کنند تا تبدیل به شیشک یا اویَج گردد. به گوسفند نر اگر در آخر یک سالگی اخته نشود قوچ می گویند. قوچ را برای باردار کردن گوسفند ماده نگهمیدارند.

گوسفند حیوان بسیار رامی است. رام بودن گوسفند منشأ ضرب المثلی است بدین مضمون که می گویند "فلانی قوزی کیمی دی" یعنی فلانی مثل گوسفند یکساله است. کاربرد این ضرب المثل در جایی است که بخواهند بگویند فلانی کاملاً مطیع و فرمانبردار و بی ادعاست.

ضرب المثل دیگری در مورد گله گوسفند به روایت آقای مهندس ایوب غفوری درج می کنم:

"داوارا قورد تژیلنده چوبانی ایشؤمؤک یاخالار. " موقع حمله گرگ به گله از بد شانسی چوپان را شاش می گیرد.کاربرد این ضرب المثل در جایی است کسی برای انجام کاری ضروری عجله ای دارد مشکل دیگری پیش می اید.