بازیهای کودکان (قسمت سوم)

یر اولدوزی: بازی به این ترتیب بود یکی از بازیکنان مانند حالت رکوع خم می شد. نفر دیگر در حالت صورت به بالا پشت به پشت او می خوابید. فردی که در حالت رکوع خم شده و دیگری را کول کرده بود می گفت:

·        یرده نه وار؟ دیگری جواب می داد "یراولدوزی".

·        دوباره می پرسید: گوی ده نه وار؟ دیگری جواب می داد "گوی اولدوزی".

·        باز می پرسید : دَدون نه چی؟ دیگری جواب می داد "پینه چی".

·        باز می پرسید : نه نون نه چی؟ دیگری جواب می داد "چورک چی".

·        بالاخره می پرسید: آرادا نه وار؟ چواب می شنید "کارخانا"

·        اگر تا این مرحله بازیکنی که در زیر بود و دیگری کول کرده بود تحمل می نمود این عبارت را می گفت:

·        "منیده گوتور آرخاوا" یعنی نوبت تو است که مرا کول کنی.

·        در این حالت برعکس می شد یعنی آن که در زیر بود در پشت حریف قرار می گرفت و این کار به طور متناوب انجام می شد تا اینکه یکی از بازیکنان که در زیر قرار گرفته بود نتواند تا آخر سؤال و چواب دوام آورد. در این صورت بازنده شده و مجبور بود که طرف مقابل را کول گرفته و چند قدم به او سواری دهد.

 یولداش سورماق: در این مورد بیش از سه نفر بازی می کردند. یکی از بازیکنان چشمش را می بست. یدر حالتی که چشم او بسته بود یکی دیگر از بازیکنان از پشت او را هل می داد و یکی دیگر از بازیکنان به او می گفت "یولداش سنی کیم سوروری" او اگر درست جواب می داد می توانست چشمش را باز کند و آن که او را هل می داد چشمش را می بست این کار همین طور ادامه می یافت.

قِییش قاپدی: در این بازی تعداد زیادی مشارکت کرده و ددو گروه می شدند گروهی در دایره ای می ایستادند  وگروهی دیگر در داخل دایره بودند. یکی از بازیکنانی که روی دایره بودند چشم بسته داخل دایره می شد. او در حالی که کمربندی در دست داشت بازیکنان داخل دایره را دنبال می کرد هر وقت که موفق می شد یکی از بازیکنان داخل دایره را با کمربند بزند جای گروه ها عوض می شد و بازی به این ترتیب ادامه می یافت.

بنفشه: بازیکنان در این بازی دو گروه می شدند. بازیکنان یک گروه دستهای خود را به هم داده و صف می کشیدند. و به صورت همصدا می گفتند: "بنفشه بنده دوشه سیزدن بیزه کیم دوشه" یعنی از شما چه کسی می تواند حریف ما بشود. این عبارت را چند بار می گفتند تا بازیکنان طرف مقابل اسم یکی از همراهان خود را می آورد و می گفتند " بیزدن سیزه فلانی دوشه" یعنی فلانی حریف شما است. بازیکنی که نام برده می شد به طرف مقابل می رفت و تلاش می نمود که دست دونفر از آن بازیکنان را از هم باز کند. اگر او در مهلت تعیین شده موفق نمی شد. باز می گفتند: "بنفشه بنده دوشه سیزدن بیزه کیم دوشه" و این بار فرد دیگری از طرف مقابل انتخاب می گردید این کار ادامه می یافت تا بالاخره یکی موفق به باز کردن دست دو نفر می گردید در این حالت جای بازیکنان عوض می شد.

توپ عربی: این یکی از بازیهای بسیار مهیج بود. در این بازی، بازیکنان دو گروه می شدند. یکی از گروه هارا "بال" و دیگری را "جال" می گفتند. دو گروه با فاصله در مقابل هم صف می کشیدند. طرف بال در دستش یک توپ کوچک اما محکم بود به این توپ "یدّی قات" یعنی هفت لا می گفتند. توپ را یکی از بازیکنان بال به طرف بازیکنان جال می انداخت. البته توپ را طوری پرت می کرد که از محدوده تعیین شده بازی بیرون نرود به اصطلاح امروزی "آوت" نشود. در حالیکه توپ پرت شده بود یکی از افراد بال به طرف جال می دوید و تلاش می کرد خودش را به خطی که در طرف جال بود برساند بازیکنان جال تلاش می کردند قبل از رسیدن او به خط امن توپ را گرفته و او را باتوپ بزنند. اگر موفق به زدن او می شدند او از بازی کنار می رفت و در نتیجه یکی از بازیکنان بال کاسته می شد. ولی اگر نمی توانستند او را بزنند و وی خود را به خط امن می رساند یکی از بازیکنان جال توپ را به هوا پرتاب می کرد در حالیکه توپ در هوا بود او از خط امن فرار می کرد تا به همبازی های خود یعنی طرف بال برسد البته ممکن بود در حال فرار از خط امن دوباره مورد اصابت توپ قرار گیرد که در این حالت از بازی کنار می رفت ولی اگر خود را به کنار همبازی های خود می رساند به بازی ادامه می داد. تا رمانی که به یکی از بازکنان بال توپ نخورده بود همچنان در حالت بال می ماندند ولی اگر به یکی توپ اصابت می نمود جای آنها عوض می گردید یعنی بازیکنان جال، بال می شدند و برعکس. این بازی همچنان ادامه می یافت تا تعداد بازیکنان یک طرف از حد نصاب بیفتد. 

بش داش یا یه قل دوقل: در این بازی دو یا چند نفر می توانستند بازی کنند. بازیکنان تعدادی سنگ به اندازه حبه قند تهیه کرده و مقابل هم می نشستند و سنگ ها را روی زمین می ریختند. یکی از بازیکنان یکی از سنگ ها را متناسب با قاعده بازی به بالا پرت می کرد و تا سنگ دوباره به دستش برسد از سنگهای  پخش شده در زمین چند تا را در دستش جمع می کرد در واقع آنها را می قاپید. تلاش می کرد که هرچه بیشتر از سنگهای روی زمین بقاپد . این کار متناوبا بین دو طرف مقابل ادامه می یافت. هرکدام که زود تر موفق به قاپیدن سنگهای روی زمین می شد برنده می گردید.