انطباق غزلی از حافظ با واقعه کربلا
انطباق غزلی از حافظ با واقعه
الا يا ايـّــها السـّـــاقی اَدِر کأســـــاً و ناولهــــــا که عشق آســان نمود اول ولی افتاد مشـکل ها
به بوی نافه ای کاخر صبــا زان طـره بگشــايد ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دل ها
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هـر دم جرس فرياد می دارد که بربنــديد محــــمل ها
به می ســجاده رنگين کن گـرت پير مغان گويد سالک بی خبــر نبود ز راه و رســـــم منز لها
شب تاريک و بيم موج و گـــردابی چنيــن هايل کجــا داننـــــد حــال ما ســـبکباران ســــاحلها
همه کــارم ز خود کامی به بدنامی کشـــيد آخـر نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها
حضوری گر همی خواهی از او غايب مشو حافظ
متی ما تلق من تهــــوی دَعِ الدنيـــــا و اَهمِلــــــها
برخی بر این باورند که حافظ اولین بیت این غزل را از یزیدبن معاویه اقتباس کرده است. چون یزید غزلی دارد که مطلع آن این بیت است:
"انا المسموم ما عندی به تریاق ولا راقی
ادر کأســــــا وناولها الا یا ایها الساقی"
اهلی شیرازی در این باره گوید:
خواجه حافظ را شبی دیدم به خواب گفتم ای در علم ودانش بی مثال(همال)
ازچه بستی بر خود این شعر یزید باوجود این همه فضل وکمال
گفت: واقف نیستی زین مسئله مال کافر هست بر مومن حلال
کاتبی نیشابوری در این مورد گوید:
عجب در حیرتم از خواجه حافظ به نوعی کش خرد زان عاجز آید
چه حکمت دید از شعر یزید او که در دیوان نخست از وی سراید
اگر چه مال کافر بر مسلمان حلال است ودر او قیلی نشاید
ولی از شیر عیبی بس عظیم ا ست که لقمه از دهان سگ رباید
بحث ما این نیست که واقعاً یزید مطلع این غزل را از یزید اقتباس نموده یا بر سبیل اتفاق بوده است و به قول شیخ محمود شبستری:
ولی این بر سبیل اتفاق است نه چون دیو از فرشته استراق است.
اتفاق جالبی که افتاده این است که مضامین ابیات این غزل با حوادث واقعۀ کربلا قابل انطباق است. بدیهی است این موضوع بر حسب اتفاق بوده و بعید به نظر می رسد که حافظ عمداً چنین قصدی داشته باشد. ولی او حقاً لسان الغیب است و این عنوان بی مبنا به او داده نشده است.
اکنون به شرح اجمالی واقعۀ کربلا می پردازم و در هر جایی که بیتی از غزل با واقعه کربلا مناسبتی داشته باشد به عنوان مصداق می آورم:
معاویه برخلاف خلفای راشدین خلافت را در خانواده خود موروثی کرد و فرزندش یزید را به عنوان جانشین خود انتخاب نمود. یزید پس از فوت پدر خلیفه مسلمین گردید او پس از مرگ معاویه در نیمۀ دوم رجب سال ۶۰ اعلام خلافت کرد و در نامهای به ولید ابن عتبه حاکم مدینه از او خواست که از حسین ابن علی، عبدالله ابن زبیرو عبدالله ابن عمربرای او بیعت بگیرد. اجرای خواست یزید با موانع زیادی روبرو شد وبا اعلام خلافت او اعتراضات بسیاری در بین مسلمانان شکل گرفت. علاوه بر این سه تن، تعداد دیگری از جمله عبدالرحمن ابن ابی بکر، اصحاب پیغمبر، خوارج و شیعیان عراق خلافت موروثی را خلاف سنت پیغمبر و سیرهٔ خلفای راشدین میدانستند..
امام حسین (ع) کسی نیست که بیعت یزید را بپذیرد. او یزید را در جایگاهی نمی بیند تکیه بر جانشینی پیامبر بزند او به خوبی آگاه است که خلافت یزید یعنی از بین رفتن دین اسلام و به هدر رفتن تمام زحمات جدش و پدرش. او تصمیم می گیرد به هر بهایی شده با یزید مبارزه کند ولو به کشته شدن خود و فرزندانش و اسارت اهل بیتش منتهی شود. او تصمیم قاطعانه ای گرفته است چون احساس تکلیف نموده است و در انجام این تکلیف آماده است از هرچه دارد بگذرد. او قیام می کند تا دین جدش را اصلاح نماید. "انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی"
امام حسین علیه السلام آماده حركت است . افراد گوناگون برای خیر خواهی های دنیوی , آن حضرت را از حركت منع می كنند, ستم یزیدیان را بیادش می آورند، شهادت پدرش را به دست كوفیان متذكر می شوند، پایكوبی این ناسپاسان را در شهادت برادرش امام حسن (ع) برای او تعریف می كنند و بهر طریق سعی می كنند كه حضرتش را از این سفر باز دارند.
امام حسین علیه السلام عاشقانه راه می پوید و جز به انجام وظیفه شرعی خود كه همانا امر به معروف و نهی از منكر و مخالفت صریح با یزید و نجات امت اسلام و جهاد در راه خداست، نمی اندیشد .
زیرا تحریك احساسات او را به انجام این عمل وادار نساخته است كه این حال با این نصایح، تصمیم خود را تغییر دهد.
زبانحال امام حسین در این مرحله مصداق این بیت از غزل حافظ است:
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها
امام حسين(عليه السلام) در شب 28 رجب سال 60 هجري همراه با بيشتر خاندان خويش و بعضي ياران، پس از وداع با جدش پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از مدينه به طرف مکه حرکت کرد. و تا هشتم ذیحجه در آن شهر اقامت نمود. و پس از عبو را زمنازلی بین مکه تا عراق و رخ دتدن اتفاقاتی در هر یک از این منازل روز پنج شنبه دوم محرم الحرام 61 هجري به نينوا رسید. حرّ دستور يافت حضرت را در بياباني بي آب و علف و بي دژ و قلعه فرود آورد. امام براي اقامت در محل مناسب تري، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزميني رسيد. اسم آنجا را سوال فرمود؛ تا نام کربلا را شنيد، پس گريست و فرمود: پياده شويد، اينجا محل ريختن خون ما و محل قبور ماست، و همين جا قبور ما زيارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنين وعده داد .روزسه شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجري عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شريعه فرات مستقر کرد. يکي از آنها فرياد زد يا حسين! به خدا سوگند که قطره اي از اين آب را نخواهي آشاميد تا از عطش جان دهي! روزچهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجري هر لحظه تب عطش در خيمه ها افزون مي شد، امام حسين(عليه السلام) برادرش عباس را به همراه عده اي، شبانه حرکت داد. آنها با يک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشک ها را پر از آب کردند و به خيمه ها برگشتند. روز پنج شنبه نهم محرم الحرام 61 هجري شمر خود را به خيام امام حسين(عليه السلام) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس و ديگر فرزندان ام البنين، مي گويد: «براي شما از عبيدالله امان نامه گرفتم» آنها متفقاً گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت کند، ما امان داشته باشيم و پسر دختر پيامبر امان نداشته باشد؟» امام حسين(عليه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن يک شب را براي نماز، راز و نياز با خدا و تلاوت قرآن مهلت گرفت. شب به دستور امام چراغ ها را خاموش نمودند امام به یارانش فرمودند ما اینجا برای غنایم نیامده ایم در اینجا شهادت است و اجر آن بهشت است همه آزادند از دو راه یکی را انتخاب کنند یا بمانند و شهید شوند و یا بروند. در تاریکی شب آنهایی که از روی طمع دنیا آمده بودند رفتند و فقط هفتاد و دو تن یاران با وفا ماندند در حالی که همه شوق شهادت داشتند. آن شب را امام حسین و یارانش تا سحر قرآن خواندند و دعا کردند.
مضمون این بیت از غزل حافظ مصداق آن شب است.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
با طلوع آفتاب روز دهم محرم سال ۶۱ جنگ کاملاً نابرابر بین لشگر حق و باطل شروع شد. یاران امام با کمال شجاعت جنگیدند و حماسه ها آفریدند تمام رفتار، کردار و گفتار آنان مشحون از زیبایی ها بود و به قول بانوی قهرمان کربلا " ما رأیت الا جمیلا" . جنگ تا وقت اذان ظهر طول کشید و همه یاران شربت گوارای شهادت را نوشیدند ونماند از یاران ذکور امام، الا عبدالله برادر زاده خرد سالش و امام سجاد که او هم بیمار بود. امام خود عازم میدان شد و عبدالله خردسال نیز به اصرار خود در پیشاهنگ امام به میدان رزم رفت تا امام را برای ادای فریضه نماز محافظت نماید. امام نماز را به جای آوردند. آن کودک خردسال نیز به شهادت رسید. و سر مبارک امام توسط شمر ذی الجوشن از قفا بریده شد و خون مبارک او که عصارۀ تمام عشق عالمیان به خدا بود مانند شراب سرخرنگی که به یکباره از خمره بیرون بریزد به سجده گاهی که او نمازگزارده بود ریخت و این بیت از غزل حافظ را به نمایش گذاشت:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
جنگ تمام عیار پایان یافت. لشکریان به خیمه ها ریختند و با دستور "احرقوالخیام" بنی سعد خیمه ها راآتش زدند و مخدرات را از خیمه ها بیرون ریختند. و هر تار موی آنها که معطر از عشق به خدا و امام بود آشفته شد. عطر آن چنان فضا را معطر ساخت که تا قیامت آن بوی خوش به مشام دوستداران خواهد رسید و مشام ما نیزکه با آن عطر آشناست. مصداق این بیت از غزل حافظ است:
به بوی نافۀ مشکین صبا زان طرّه بگشاید زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
شب را مخدرات در آن صحرای بی آب و ظلمانی در کنار خیمه های سوخته سپری کردند. در این شب نیز مضمون این بیت حافظ در مورد حضرت زینب(س) و سایر مخدرات که عزیزان خود را از دست داده بودند به اعلی درجه تجلی نمود:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
صبح روز یازدهم محرم سال ۶۱ کاروان اسرا را به طرف کوفه حرکت دادند. به اصرار حضرت زینب(س) اسرا را از کنار اجساد شهدا عبور دادند تا اهل و عیالشان آنهارا دیده و وداع نمایند، بدون این که اجازه عزاداری و گریه برای کشتگان خود داشته باشند. سکینه دختر خرد سال تمام نیروی خود را جمع کرد و با شکست دادن مقاومت حریف خود را به روی جنازه بی سر پدر رساند و تن خود را چنان به او چسباند که انگار سلول های این دو بدن در هم فرو رفتند. با ضرب وشتم زیاد، دشمنان این دو را ازهم جدا کرده و کاروان را به کوفه هدایت نمودند تا شماتت کوفیان را بشنوند. کوفیان بی وفا قرائت قرآن را از سرهای بریده در بالای نیزه ها شنیدند اما گوشهای آنها چنان سنگین و چشمهایشان چنان تار و دلهایشان چنان سنگین بود که کمتر اثری در آنها کرد چون "لهم قلوبٌ لایفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذانٌ لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل" بودند
کاروان را به شام حرکت دادند. واقعه تنور خولی اتفاق افتاد نهایتاً کاروان به شام رسید و مجلس یزید برپا گردید و قهرمان کربلا خطبۀ مشهور خود را خواند و دشمن را به پلیدی کارشان آگاه نموده و چنان کوس رسوایی به نامشان زد که آثار آن تا قیامت باقی و مصداق این بیت از حافظ است :
همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخر نهان کی مانند آن رازی کزو سازند محفلها
فاعل این بیت یزید است و عبارت محفلها در این بیت نماد مجالسی است که شیعیانِ جگر سوخته به هر مناسبتی برگزار می نمایند.
نتیجۀ واقعه کربلا این بیت حافظ است که:
حضوری گرهمی خواهی از او غایب مشو حافظ متی ما تلق عن تهوی دع الدنیا و اهملها
اگر کسی طالب آن است که مدام در محضر خدا باشد و به وصال جانان نایل گردد بایستی تعلقات دنیا و هرچه در اوست را ترک نموده و به حال خود واگذارد، حتی اگر آن تعلق جان شیرینش باشد.
اما این کار ساده ای نیست و هرکسی شایستگی این مقام را ندارد مگر اینکه از دست ساقی اصلی شراب ناب طهورا را بیاشامد و دایماً مضمون این بیت از غزل را طلب نماید تا با آشامیدن شراب عرفانی وصال محبوب حاصل گردد والا تحمل مشکلات این راه بدون سقایت ساقی و شرب این شراب روحانی میسور نخواهد شد. و به قول حافظ در همین غزل:
الا یا ایها اساقی ادر کأ سا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
حسن امین لو
ساعت 16 مورخ 28/4/1391