این کوچه محله کوچکتری نسبت به محلات دیگر بود و حدود 25 خانوار داشت. وجه تسمیه این کوچه آن است که چاههای قنات دول کهریز در مسیر این کوچه بود. این کوچه از شمال به محلۀ مرکیت از طرف مغرب به اراضی و باغات جانقاه (جاناقا قاباغی) از طرف مشرق به محله قیاسلو و از جنوب به گورستان محدود می شد. گورستان مزبور در حال حاضر از بین رفته و به جای آن مدارس احرار، ابرار، بیاضیان، دبیرستان پسرانه و کتابخانۀ وایقان احداث گردیده است.

در این محله نیز یکی از ممرّهای دول کهریز و جود داشت که در حاضر این ممر پر شده و آثاری از آن باقی نیست و به شکل یک میدان کوچکی درآمده است. یکی از افراد مشهوری که در این محله زندگی می کرد مرحوم عبدالله مشهور به عبدالله عینکی بود. ایشان مدتها در استانبول زندگی کرده بود و پول زیادی به وایقان آورده بود. املاک زیادی هم در وایقان خریده بود. سندی در مدارک من است که نشان می دهد پدرم از ایشان باغی خریده بود. او یک فرد خیری بود. مهمترین باقیات الصالحات ایشان جزوه های قرآنی است که با خواست و هزینۀ او توسط مرحوم ملاغلامرضا مکتبی نوشته شده است. این جزوه ها که یکصد و بیست جلد می باشد و حدود 70 سال پیش نوشته شده در حال حاضر در مجتمع فرهنگی اسلامی وایقانیهای مقیم تهران نگهداری می شود. این جزوه ها با خط بسیار زیبایی نوشته شده است و در پشت صفحه اول آنها متن مشابهی در تمام جزوات با خط نستعلیق زیبا بدون قلم خوردگی نوشته شده که بیانگر مهارت، دقت و حوصله نگارنده است. در این متن ذکر شده که این جزوات به خواست و هزینه عبدالله عینکی نوشته شده و برای مجالس ختم به مساجد وایقان اهداء گردیده است. جلد این جزوات نیز چرم اعلا است.

از مرحوم عبدالله عینکی پسری سراغ ندارم ولی می دانم که دو تا دختر داشت که هر دو سواد خواندن قرآن داشتند. مخصوصاً یکی از دختران ایشان به نام مرحومه کربلایی سلطان سواد خوب قرآن داشت . و چندین سال با دایر کردن مکتب تدریس قرآن به بسیاری از دختران وایقانی قرآن تعلیم داده است و بسیاری از زنانی که در حال حاضر سواد خواندن قرآن دارند از شاگردان او هستند. خداوند روحش را شاد کند.

از افراد صاحب نام دیگر این محله جناب آقای محمد تقی قامتی است. ایشان بانی هیأت عزاداران حسینی قلعه می باشند. مدیریت بسیار عالی در این هیأت دارند و یکی از پر رونق ترین هیأتهای مذهبی است. هر سال در آیام محرم تعدادی از وایقانیها از تهران برای شرکت در هیأت ایشان به وایقان می روند. او ضمناً باعث تجدبد بنای مسجد صاحب الزمان می باشد که در جای خود به تفصیل بیان خواهم کرد. در ضمن در تاسیس گورستان روضة الزهرای وایقان زحمت زیادی کشیدند که در فصل مربوطه به تفصیل بیان خواهد شد. ازجملۀ ویژگیهای این شخص مناعت و بی اعتنایی او به مال دنیا است. او بلا استثناء در تمام مجالس ترحیم وایقان شرکت می نماید و با صدای تأثیرگذاری که دارد قرآن می خواند و مداحی می کند. ایشان باز نشسته آموزش و پرورش می باشد.

از افراد دیگری که مناسب می دانم از او ذکری کنم مرحوم محمدرضا ایوبی است. او طرز بیان خاصی داشت. معمولاً بطور مستعار سخن می گفت. در اول سخن کسی نمی فهمید که چه می گوید. ولی پس از کمی دقت معلوم می شد که یک مطلب دقیق و ظریفی بیان می کند. طرز بیان او را می توان نوعی شطحیات قلمداد نمود. ایشان یکبار با پدر من همسفر شده بود که داستان آن شنیدنی است. حدود شصت وسه سال پیش (سال 1326 شمسی) ایشان و پدر من در تهران کار می کردند. در فصل زمستان تصمیم می گیرند به وایقان بیایند. در آن زمان جاده ها خاکی بود و اتوبوسها هم وضع مناسبی نداشتند. اگر هیچ مشکلی پیش نمی آمد دو یا سه روز طول می کشید که اتوبوس از تهران به تبریز برسد. چون فصل زمستان بود تصمیم می گیرند که با قطار تا میانه آمده بعد از آن را با اتوبوس به تبریز و وایقان بیایند. چون انتهای خط آهن تهران تا میانه بود. سوار قطار می شوند. قطار تا نزدیکی های میانه می آید. در کوههای قافلانکوه برف شدیدی می آید و راه قطار را می بندد. مدت یک هفته قطار نمی تواند از آنجا حرکت کند. ایشان می گفت آذوقه ای که با خود داشتیم همه را خوردیم. بعضی از خوراکی هایی که برای سوقاتی تهیه نموده بودیم تمام کردیم. چون از نظر خوراکی در مضیقه مانده بودیم یک بار با هواپیما آذوقه ریختند که از آن نیز استفاده نمودیم روزی به راه افتادیم در نزدیکی آنجا ده کوچکی پیدا نمودیم و مختصری آذوقه نیز از آن روستا تهیه کردیم. او می گفت بالاخره از ماندن در آنجا خسته شدیم. پیش مسؤولین قطار رفتیم و پرسیدیم که وضع ما چه خواهد شد و ما چقدرباید در اینجا بمانیم مسؤول قطار جواب داد هروقت نیروها برسند و کمک کنند تا راه را باز کنند. ایشان تعریف می کرد که من پیشنهاد کردم اگر وسیله بدهید ما خودمان راه را باز می کنیم. با اصرار مقداری بیل و کلنگ تهیه نمودیم و به مسافرین قطار گفتیم که همت کنیم راه را باز کنیم والا آبی از طرف مسؤولین برای ما گرم نخواهد شد. عده ای از مسافرین همکاری کردند و با تلاش در مدت یک روز راه قطار را باز کردیم تا قطار به طرف میانه حرکت کرد. مارا بعد از حدود هفت روز ماندن در دل کوههای قافلانکوه به میانه رساند. بعد با اتوبوس به تبریز و سپس به وایقان آمدیم. این سفر از تهران به تبریز بیش از ده روز طول کشید. مرحوم محمد رضا ایوبی هروقت مرا می دید این قضیه را با آب وتاب تعریف می کرد.