از ابراهیم بت شکن تا علی خیبر شکن (قسمت پانزدهم)
غزوۀ حُنین (جنگ با قبیلۀ هوازن) :
بعد از فتح مکه قبیلۀ هوازن هراسناک شد که مسلمانان به آن قبیله حمله کنند. چون تا آن زمان فکر نمی کردند که سپاه اسلام این اقتدار را داشته باشد که بتواند مکه را تسخیر نماید. ولی بعد از فتح مکه برآوردهای آنها غلط از آب درآمد. بنابراین برای اینکه غافلگیر نشوند برای حمله به سپاه اسلام پیشدستی نموده با مشارکت چند قبیلۀ دیگر سپاهی را فراهم نمودند. حضرت پیامبر از نیت آنها آگاه شد و قبل از اینکه دشمن، سپاه خود را حرکت دهد پرچم سپاه اسلام را به دست علی داد و در ماه رمضان سال هشتم هجری برای سرکوب هوازن حرکت نمود. در سپاه اسلام حدود دو هزار نفر از مردم مکه که تازه به اسلام گرویده بودند از جمله ابوسفیان حضور داشتند. همراهی مردم مکه با سپاه اسلام چند دلیل داشت 1) عده ای واقعاً ایمان آورده بودند و می خواستند از دستور پیامبر اطاعت کنند. 2) عده ای با توجه به مخالفت هایی که قبلاً با اسلام داشتند وپیامبر را آزرده بودند می خواستند بدینترتیب جبران مافات نمایند 3) عدۀ زیادی هم به طمع کسب غنایم می آمدند.
سپاه اسلام پس از خروج از مکه در محلی به نام تهامه استقرار یافت. سپاه هوازن که در نزدیکی آن محل کمین کرده بود، به صورت ناگهانی به سپاه اسلام حمله نموده و تعداد زیادی از مسلمانان را کشتند. ترسی در دل مسلمین ایجاد شد و خواستند صحنۀ جنگ را ترک کنند. یکی از رفقای ابوسفیان که بیشتر برای تظاهر و کسب غنیمت شرکت کرده بود، رو به ابو سفیان کرد و گفت سِحر محمد باطل شد و شکست سپاه محمد قطعی است. ابوسفیان نیز سِرّ درون خود را آشکار کرد و با آن رفیقش هم سخن گردید و طینت زشت خود را مجدداً به نمایش گذاشت و بدین ترتیب خداوند کمک نمود که ماهیت ابوسفیان برای همیشه تاریخ مشخص گردد.
حضرت محمد(ص) وقتی ملاحظه نمود که سپاه اسلام در حال پراکنده شدن است به عباس که صدای بلندی داشت دستور داد به بالای بلندی رفته و با صدای بلند بگوید که ای مردم محمد پیامبر خداست و پیروزی با ماست، علی نیز در جرأت دادن به سپاه نهایت تلاش خود را انجام داد. سپاه پراکنده مجدداً جمع گردید و به طرف هوازن حمله نمود رشادت های علی در جنگ هوازن نیز بی مانند بود در نهایت لشگر هوازن شکست خورد و تمام دارایی های آنها به دست سپاهیان اسلام افتاد بقیه قبایل هم که با هوازن همدست شده بودند پراکنده شده و یا به اسلام گرویدند.
غنایم زیادی در این جنگ به دست مسلمانان افتاد. پیامبر دستور داد تا تمام غنایم را بین مسلمانان مکه تقسیم کنند. انصار که از مدینه آمده بودند چون نصیبی از غنایم نداشتند دلخور شدند. حضرت آنها را جمع کرده و سعادت هایی که از اسلام نصیب آنها شده گوشزد کرد و دل آنها را رام نمود. با پیروزی غزوۀ حنین کل حجاز به سیطرۀ اسلام درآمد.
اعزام علی به یمن و گرویدن مردم آن سرزمین به اسلام:
بعد از فتح مکه و غزوۀ حنین که تمام قبایل حجاز مطیع اسلام شدند، پيامبر، خالد بن وليد را به همراهى چند تن ديگر كه "براء بن عازب" نيز در ميان آنان بود، براى فراخواندن مردم يمن به آيين اسلام، به آن ديار روانه كرد.خالد مدت شش ماه مردم را به پذيرش آيين اسلام دعوت مىكرد اما هيچ كس به دعوت او پاسخ نگفت.اين مطلب خاطر پيامبر را آزرده ساخت و امير المؤمنين علی (ع) را فراخواند و به او دستور داد و خالد و همراهانش را از يمن بازگرداند و فرمود: اگر كسى از همراهان خالد مىخواست تو را همراهى كند او را از اين كار بازندار.براء بن عازب گويد: من از كسانى بودم كه على (ع) را در اين ماموريت همراهى مىكردم.چون به ابتداى سرزمين يمن رسيديم و مردم از ورود ما خبردار شدند همگى اجتماع كردند.على (ع) نماز صبح را با ما گزارد.پس در برابر ما براى سخنرانى برخاست و خداوند را حمد و ثنا گفت و آن گاه نامه رسول خدا را بر مردم حَمدان قرائت كرد.مردم حمدان در آن روز همگى اسلام آوردند و آن حضرت در نامهاى خبر اسلام آوردن آنان را براى رسول خدا نوشت.چون پيامبر نامه او را خواند خوشحال شد و به سجده درافتاد.و خداى را سپاس گفت و آن گاه سَر خود را بلند كرد و نشست و فرمود: سلام بر حمدان باد! پس از مسلمان شدن مردم حمدان، اهل يمن نيز به آيين اسلام گرويدند.
غزوه تبوک (این متن عیناً از اسلام پدیا نقل گردیده است)
منطقه “تبوک” در نوار مرزى حجاز و شام، دورترین نقطهاى بود که پیامبر(ص) در غزوات خود به آنجا گام نهاد، این کلمه در اصل نام قلعه محکم و بلندى بود که در نوار مرزى حجاز و شام قرار داشت.
غزوه تبوک در سال نهم هجرت واقع شده است. جبهه مقابل اسلام و مسلمانان در این غزوه روم شرقى بود؛ زیرا در صدر اسلام کشور سوریه از مستعمرات امپراتورى روم به شمار مىرفت و فرمانرواى شام از دست نشاندگان امپراطور روم بود. امپراتورى روم که خود را با موج تازهاى روبرو مىدید و از نفوذ آیین الاهى اسلام هراسان بود، تصمیم گرفت پیش دستى کند و با یک حمله عظیم، مسلمانان را نابود کند.
این کشور سپاهى در حدود چهل هزار نفر با اسلحه کافى و مجهز، آن چنان که درخور دولت نیرومندى همانند امپراطورى روم در آن زمان بود، گردآورى کرد و در مرز حجاز متمرکز ساخت، این خبر به وسیله مسافران به گوش پیامبر (ص) رسید. پیامبر براى این که درس عبرتى به روم و سایر همسایگان دهد بىدرنگ فرمان آماده باش صادر کردند.! چیزى نگذشت که سى هزار نفر براى پیکار با رومیان آماده شدند که از میان آنها ده هزار سوار و بیست هزار پیاده بود. این در شرایطی بود که هوا به شدت گرم ، انبارها از مواد غذایى خالى و محصولات کشاورزى آن سال هنوز جمعآورى نشده بود. با چنین وضعیتی، گرچه حرکت به سوی جبهه براى مسلمانان بسیار مشکل بود، ولى چون فرمان خدا و پیامبر(ص ) است باید حرکت کرد، و بیابان طولانى و پر مخاطره میان مدینه و تبوک را پیمود!.
این لشکر که به خاطر مشکلات زیاد اقتصادى، طولانى بودن مسیر، وزش بادهاى سوزان، طوفان هاى کشنده شن، نداشتن مرکب کافى و … به جیش العسرة! (لشکر مشکلات!) معروف شد، تمام سختىها را تحمل کرد و در آغاز ماه شعبان، سال نهم هجرت، به سرزمین تبوک رسید، اما در آن جا اثری از سپاهیان روم نبود.!!
گویا هنگامى که سپاه روم از حرکت سپاه عظیم اسلام با آن شهامت و شجاعت عجیبى که در جنگ ها نشان داده بودند و کم و بیش به گوش رومیان رسیده بود با خبر شدند، صلاح در این دیدند که ارتش خویش را به درون کشور فرا خوانده چنین وانمود کنند که خبر تمرکز ارتش روم در مرزها به قصد حمله به مدینه، شایعۀ بىاساسى بیش نبوده است، چرا که از دست زدن به چنین جنگ خطرناکى که مستمسک و مجوزى نیز نداشت وحشت داشتند.
ولى حضور سپاه اسلام با این سرعت در میدان تبوک چند درس به دشمنان اسلام داد:
اولا. این موضوع به ثبوت رسید که روحیه جنگى سربازان اسلام آن چنان قوى است که از درگیرى با نیرومندترین ارتش آن زمان نیز بیمى ندارد.
ثانیا. بسیارى از قبائل و امراى اطراف تبوک به خدمت پیامبر (ص )آمدند و پیمان عدم تعرض با پیامبر (ص) امضا کردند و فکر مسلمانان از ناحیه آنان آسوده شد.
ثالثا. امواج اسلام به داخل مرزهاى امپراطورى روم نفوذ کرد و به عنوان یک واقعه مهم روز، این صدا همه جا پیچید، و زمینه را براى توجه رومیان به اسلام فراهم ساخت.
رابعا. مسلمانان با پیمودن این راه و تحمل آن زحمات، راه را براى فتح شام در آینده هموار ساختند و معلوم شد که این راه، سرانجام پیمودنى است.
و این فوائد بزرگ چیزى بود که به زحمت لشکرکشى مىارزید.
به هر حال پیامبر (ص )با سپاهیان خود طبق سنتى که داشت مشورت کرد که آیا به پیشروى ادامه دهیم یا بازگردیم، رأى بیشتر آنها بر آن قرار گرفت که بازگشت بهتر است و با روح برنامههاى اسلامى سازگارتر، به خصوص که سپاهیان اسلام بر اثر مشقت طاقتفرساى راه، خسته و کوفته شده بودند، و مقاومت جسمانى آنها تضعیف شده بود. پیامبر (ص )این نظر را تصویب کرد و سپاه اسلام به مدینه بازگشت.
در این غزوه پیامبر (ص) امام على (ع) را به جاى خود در مدینه گذارده بود، و این تنها غزوهاى بود که على (ع) در آن شرکت نکرد.
این اقدام پیامبر (ص) یک اقدام بسیار به جا و ضرورى بود؛ زیرا بسیار محتمل بود بعضى از بازماندگان مشرکان و یا منافقان مدینه که به بهانههایى از شرکت در میدان تبوک سر باز زده بودند، از غیبت طولانى پیامبر(ص ) و سربازانش استفاده کنند، و به مدینه حملهور شوند، زنان و کودکان را بکشند و مدینه را ویران سازند، ولى وجود امام على (ع) در مدینه سدّ نیرومندى در برابر توطئههاى آنها بود. حدیث معروف «منزلت» در همین باره است که پیامبر اکرم به على(ع)فرمود: «أَما تَرْضى أَنْ تَکُونَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى إِلاّ أَنَّهُ لانَبِىَّ بَعْدى.» «آیا خشنود نیستى که منزلت تو نسبت به من، همانند منزلت هارون نسبت به موسى باشد، جز آن که پس از من پیامبرى نیست».
همان طور که گفته شد، مسیر حرکت، بسیار طولانى و پرزحمت بود؛ از این رو وقایع تاریخى متعددى اتفاق افتاد که بسیار آموزنده است. در این جا به یک واقعه اشاره مىکنیم:
پس از دستور بسیج عمومى براى حرکت، سه نفر به نام هاى کعب، هلال و مره سرپیچى کردند و آسودگى را بر رنج سفر ترجیح دادند. رسول خدا (ص) چون به تبوک رسیدند، پرسیدند: کعب چه کرد؟ پاسخ شنیدند: جامههاى فاخر و تکبر، او را در مدینه نگه داشت. پس از بازگشت، رسول گرامى (ص) دستور دادند تا مسلمانان از سخن گفتن با این سه نفر خوددارى کنند .
همه از آنان دورى کردند و بدین ترتیب مدینه، درگیر یک مبارزه منفى علیه کسانى شد که بدون هیچ عذر و بهانهاى، جهاد را ترک کرده بودند .روزها بدین منوال مىگذشت.
پادشاه غسانى که از مخالفین اسلام بود، نامهاى به کعب نوشت که در آن چنین آمده بود: شنیدهام که سرورت به تو ستم کرده است و بر تو نیز تحمل رسوایى و خوارى واجب نیست؛ نزد ما بیا تا تو را همراهى کنیم! او بدین ترتیب مىخواست از آب گل آلود ماهى بگیرد و ناراضیان داخلى را به سمت خود جذب کند، ولى کعب بسیار ناراحت شد و نامه را در تنور افکند و آتش زد و با هوشیارى، دعوت دشمن خدا را رد کرد.
پس از ۴۰ روز، رسول خدا (ص) دستور دادند که همسران این سه نفر نیز باید از آنان کنارهگیرى کنند و این، وضعیت را بر آنان سختتر کرد. ده روز دیگر گذشت، به طورى که عرصه بر آنان تنگ شد و کارى جز اظهار ندامت و پشیمانى نداشتند تا آن که پس از ۵۰ روز از این واقعه، با نزول آیه ۱۱۸ سوره توبه، پیک وحى، توبه آنان را پذیرفته اعلام کرد.
زنده نگه داشتن یاد ایام،افراد و مکان هایی که باخاطرات ما عجین شده است نه تنها از حلاوت خاصی برخوردار است بلکه پاسداری از آنها و ظیفه ایست که هر کس در حد توانایی خود ملزم به انجام آن است. من در وایقان –آبادی ای از توابع شهرستان شبستر-در سال 1323 متولد شده ام . روز های زیبایی از زندگیم را در آنجا گذرانده ام.خاطراتی که بعضا منحصر به فرد نیز میباشند برای من در آن ایام شکل گرفته که فرصت را مغتنم شمرده و ضمن معرفی این آبادی برای خوانندگان ، تعدادی از آنها را نیز مختصرا بیان خواهم کرد.