شرح غزلی از حافظ
شرح غزلی از حافظ
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
ساعت 11 روز یکشنبه 25/4/1391 دو نفر ازهمکاران عزیزم جناب آقای شکوهی و جناب آقای دکتر چاوشیان برای مذاکره در مورد تنقیح قوانین به دفتر من آمدند. پس از پایان مذاکرات، اینجانب به آقای دکتر چاوشیان که اهل خوی هستند گفتم که یک هفته قبل همراه چند نفر از دوستانم به شهرشان خوی رفته بودم و مختصری از دیده هایم تعریف کردم. جناب آقای شکوهی معنی خوی را پرسید. جواب دادم که در لغت، کلمۀ خوی هم به معنی نمک وهم به معنی عرق آمده است و اضافه کردم حافظ در غزلی این کلمه را به معنای عرق به کار برده است. غزل را برایشان خواندم و وعده کردم که شرح غزل را برای آقای چاوشیان بنویسم. با توجه به مصداق "الکریم اذا وعد وفی" شرح غزل را نوشتم و برایش ایمیل کردم. بعداً فکر کردم شاید برای مراجعه کنندگان به وبلاگم که به آدرس وایقان – وطنمان است مفید باشد در وبلاگ هم قرار دادم.
ساعت 22:30 دوشنبه مورخه 26/4/1391
دکتر حسن امین لو
زنده نگه داشتن یاد ایام،افراد و مکان هایی که باخاطرات ما عجین شده است نه تنها از حلاوت خاصی برخوردار است بلکه پاسداری از آنها و ظیفه ایست که هر کس در حد توانایی خود ملزم به انجام آن است. من در وایقان –آبادی ای از توابع شهرستان شبستر-در سال 1323 متولد شده ام . روز های زیبایی از زندگیم را در آنجا گذرانده ام.خاطراتی که بعضا منحصر به فرد نیز میباشند برای من در آن ایام شکل گرفته که فرصت را مغتنم شمرده و ضمن معرفی این آبادی برای خوانندگان ، تعدادی از آنها را نیز مختصرا بیان خواهم کرد.